سلام .من حدود۴روز از زایمانم می گذره.بشدت بخیه هام درد وسوزش داره.عفونتم نکرده.شیاف دیکنوفناک استفاده میکنم.بازم خیلی اذیتم.
لطفا هر کس هرچی بلده برا کم شدن درد و سوزش بگه و اینکه شما ها بعد چند روز درد و سوزش تون خوب شد.
ممنون
منتظر سابق هستم.یک شب فکنم نی نی یار با شوهرش دعواش شده بود،مدام تاپیک می ترکوند و کابری لغو می کرد.منم به خاطر یک پست چند کلمه ای که شاید یکم بوی سیاسی بودن می داد،لغو کاربری شدم.اونجا بود که جواب سوالمو گرفتم که می گفتم اینایی که لغو کاربری میشن مگه چکار می کنن و چی میگن....
سه تا بیرونی حتما بخیه خوردی اخه از داخلم میدوزن واسه شما حتما از داخل میسوزه و درد میکنه....دیگ بای ...
پرسیدم گفتن فقط بیرون خورده
منتظر سابق هستم.یک شب فکنم نی نی یار با شوهرش دعواش شده بود،مدام تاپیک می ترکوند و کابری لغو می کرد.منم به خاطر یک پست چند کلمه ای که شاید یکم بوی سیاسی بودن می داد،لغو کاربری شدم.اونجا بود که جواب سوالمو گرفتم که می گفتم اینایی که لغو کاربری میشن مگه چکار می کنن و چی میگن....
بچه ها باورتون نمیشه! برای بچم از «داستان من» با اسم و عکس خودش کتاب سفارش دادم، امروز رسید خیلی جذذذابه، شما هم برید ببینید، خوندن همه کتابها با اسم بچه خودتون مجانیه، کودکتون قهرمان داستان میشه، اینجا میتونید مجانی بخونید و سفارش بدید.
بالا توضیح دادم.شرایط خودم برای طبیعی خوب بود منتها بچم ضربان قلبش افت کرد.خیلی بد بود خیلییییی.آخرش ...
بخدا منم همین بلا ها سرم اومد تازه من بچم لحضه آخر مدفوع هم کرد وای خدا ترس از دست دادن بچمم داشت دیوانم میکرد اینقد شکمم وفشار میدادن خدا لعنتشون کنه فقط اینو شنیدم دکترم گفت یا مادر نمیمانه یا بچه زود سزارین اورژانسیش کنین خدا بهم کمک کرد
هیچوقت ظاهر زندگی دیگران وبا باطن زندگی خودت مقایسه نکن همه از ظاهر با هم خوب
گلم اگه کارش خوبه و تمیز باشه بیمارستان حتما میام فقط من سرکلاژ شدم قبولم میکنه چطور میتونم ب ...
سلام عزیرم اگر تهرانی برو پیش دکتر پوران حاجیان مطبش روبروی بیمارستان دی هست و همرو سز میکنه کلا با طبیعی مخالفه توی بیمارستان پارسیان هم عمل میکنه نجمیه خیلی بیمارستان خوبی نیست
دکتر خودمم تو شهرری هست اونم سزارین میکنه فاطمه تاجیک
من استفاده نکردم بخاطر ضررش.چون میگن ید زیاد داره وجذب بدن میشه واز طریق شیر به بدن نوزاد منتقل میشه و ید زیاد میتونه اختلالات تیروئید در بچه بوجود بیاره
منتظر سابق هستم.یک شب فکنم نی نی یار با شوهرش دعواش شده بود،مدام تاپیک می ترکوند و کابری لغو می کرد.منم به خاطر یک پست چند کلمه ای که شاید یکم بوی سیاسی بودن می داد،لغو کاربری شدم.اونجا بود که جواب سوالمو گرفتم که می گفتم اینایی که لغو کاربری میشن مگه چکار می کنن و چی میگن....
منم استراحت مطلقم بودم دهانه رحمم از هشت ماهگی باز بود بخاطر همین زایمان راحت بود سه ساعت زایمان کردم
الهی ب حق فاطمه زهرا همه آرزوهاتون براورده بشه🙏🙏🙏 همه غصه هاتون به شادی 🙏🙏🙏🙏همه دردهاتون درمان🙏🙏🙏 همه قهرهام ب اشتی تبدیل بشه🙏🙏🙏 الهی امین الهی امین الهی امین❤
من دوسال پیش زایمان طبیعی داشتم یه تجربه خوب یه تجربه عااااالی اون دردایی که کشیدم و اون لحظه ای که پسرمو گزاشتن تو آغوشم واقعاً تمام دردامو کشیدن بیرون و احساس کردم تمام گناهانمم پاک شد یه حس عجیب و ملکوتی به آدم دست میده کسی که تجربش نکنه هیچوقت امکان نداره درکش کنه من کل دوران بارداریم ازخدا میخاستم که پسرم مثل خودم دی ماهی بشه و شنبه ۳۰ دی ماه بود که با احساس پارگی کیسه بیدارشدم بارو بندیل رو بستم و با یه نگرانی خاصی بامادرم رفتم بیمارستان حدود ساعت ۱۲ رفتم داخل اتاق درد که با آمپول فشار دردام شروبشن حدود۶ ساعت درد کشیدم ذره ذره و آهسته دردا بیشتر و ضربان دار تر میشدن و فاصلشون هم کمتر میشد مامانمو گزاشتن بیاد داخل و کنارم باشه دردام که بیشتر میشدن فرصت نفس کشیدن هم نداشتم اون لحظات بود که دست مادرم رو فشار میدادم ازش تو دلم بخاطر اشتباهاتی که کردم نامهربونیایی که کردم عذرخواهی میکردم و مادرم هم انگار حرف دلم رو از چشمای اشکالودم میخوند ازونجا به بعد بود که قدرشو دونستم قدر دردایی که کشیده و رنجایی که تحمل کرده، شاید اگه وجود مادرم و نگاه پر از اظرابو نگرانیش نبود نمیتونستم زایمان طبیعی کنم هنوزم باورم نمیشه من اونروز با دلگرمی های مادرم ۶ساعت درد وحشتناک رو تحمل کردم و ساعت ۶ بود که دیگه انرژی برای راه رفتن تا اتاق زایمان هم نداشتم ماماها و دکترم اومدن بردن روی تخت زایمان پاهامو که گزاشتن روی بلندی وحشت زده شدم ازینکه بچه میتونه بیاد بیرون یانه ؟ من میتونم یانه؟ دکتر و ماماها باهام حرف میزدن و میگفتن که باید عجله کنی نوزاد تو کانال گیر افتاده من تمام اون مدت که ماماها درتلاش بودن داشتم صلوات میفرستادم و توسل میکردم یکی روی شکمم فشار میاورد یکی بهم تذکر میداد زور بیشتر بزنم من از شدت درد و سنگینی دستای ماما فریادایی میزدم که تابحال تو عمرم نزده بودم ولی با تلاش زیاد بلخره پسرمو بدنیا آوردم سالم و سرحال و اون لحظه احساس کردم بخدا نزدیک شدم انگار خودش صدام زد و گناهامو بخشید ازش تشکرکردم و سبک و آروم روی تخت دراز کشیدم من به پسرم نگاه کردم و اونم به من وقتی آوردنش چسبوندنش بهم یه حس عجیبی داشتم انگار اون دختر شیطون و بازیگوش نبودم انگار واقعاً معنای مادر بودن رو درک کرده بودم،این بود داستان مادرشدن من.