هروقت من به زعم خودم میخوام اینجوری بهش محبت کنم، میزنه تو برجکم.
مثلا الان من خونه نیستم. بهمسرم میگم برا افطارت چای بذار، میگه: تو نگران افطار منی حالا!
یا میگم غذا مرغ دوست داری بذارم؟ فرق نمیکنه، هرچه میخوای بذار.
میگم بریم خونه مادرت! با بی میلی میگه :اگر میخوای میریم.
درحالی ک واقعا خوشحال شده از پیشنهادم
11 ساله با من همین مدل حرف زده... ولی هنوز برام عجیبه و بعضی وقتا بهم برمیخوره شدید.