2777
2789

من تك فرزندم الان بارداري دوممه اما مامانم مثل دفعه قبل كمكم نميكنه با اينكه كار و مشغله اي نداره تو خونه همش رمان ميخونه حالا برعكس خواهرشوهرم بارداره مادرشوهرم نميزاره اب تو دلش تكون بخوره خيلي ناراحتم من ادم مستقلي هستم ولي خوب منم به كمك احتياج دارم خيلي دلم گرفته

بچه‌ها، دیروز داشتم از تعجب شاخ درمیاوردم

جاریمو دیدم، انقدر لاغر و خوشگل شده بود که اصلا نشناختمش؟!

گفتش با اپلیکیشن زیره لاغر شده ، همه چی می‌خوره ولی به اندازه ای که بهش میگه

منم سریع نصب کردم، تازه تخفیف هم داشتن شما هم همین سریع نصب کنید.

خواهرمن  زحمت کل بارداریش رو دوش مامانم بود بعد زایمانم تا 40 روز خونه مابود و کلا خودمون بزرگش کردیم الان سه سالشه 😊 اتفاقا الانم رو به رومه میخوادبخوابه با چشمای درشت مشکیش زل زده بهم دوس دارم قورتش بدم 😃😍

ای خواهر من الان رفتم تو هفت ماه... دریغ از یک وعده غذایی نه خواهر نه مادر و نه مادرشوهرم... خواهر شوهرم که حتی زنگم نزده.. تازه من سرکارم میرم...

فقط مادرشوهرمم که دوست داره بیاد بشینه اینجا ارد بده. اوایل بارداریم یه هفته اومدن فقط به زور شوهرم یه وعده غذا درست کرد  اونم از عمد انقدر بدمزه درست کرد که هیچکی نتونست بخوره بعد گفت من قلق مواد تو دستم نبوده... منم گفتم دیگه حق ندارن بیان تا وقتی من باردارم

دخترم تمام زندگی من

من مامانم کلا از اول مستقل تربیتم کرده سر اولی هم هیج کمکی بهم نکرد الانم نمیکنه بعدا هم نخواهد کرد هیچ انتظاریم ندارم ازش😆

من زنی ۲2 ساله ام که به انتخاب اینجانب۱۶سالگی مزدوج شده و در۱۷سالگی خدا به وی فرشته کوچولویی عطا کرده و من مادردختری به نام سِودا شدم و درحال حاضر وظیفه زندگی بخشیدن به هدیه دوم خدا رو به پایان رسانده و پرورش گل پسری به نام سام را به عهده دارم😎💪🏻

هیییییییچی من توی یه شهر دیگه ازدواج کردم وحتی یه روزشم مادرم پیشم نبود تنهای تنها بودم ماه ششم خونریزی شدید کردم استراحت مطلق شدم توی خونه خودم میخوابیدم فقط شوهرم همه کارارو انجام میداد 

ای خواهر من الان رفتم تو هفت ماه... دریغ از یک وعده غذایی نه خواهر نه مادر و نه مادرشوهرم... خواهر ش ...

ووش  چ دردناک!!دچطور ممکنه خاهرومادر  ب درد ادم نخورن.چقد شرایطت سخته.بخصوص سرکار رفتن

ووش  چ دردناک!!دچطور ممکنه خاهرومادر  ب درد ادم نخورن.چقد شرایطت سخته.بخصوص سرکار رفتن

تازه فکر کن من امید اینم حداقل بچه رو بزارم پیششون چو.ن نمیتونم کارمو ول کنم از ماه دیگه میخوام برم مرخصی از 3 4 ماهگی بچمو باید بزارم پیش مامانم که نمیدونم چی پیش میاد...

دخترم تمام زندگی من

من که هیچکی آدم حسابم نمی کنه اولین خواستگارم رو دوست داشتم اونم دوستم داشت بیست سالم بود اون موقع اما مادرم مخالفت کرد و بعد دو سال دیگه با یکی دیگه ازدواج کردم که سلیقه خودشون بود الان هم ده ساله ار ازدواجم ناراضی هستم حامله هم بودم هیچکس بهم رسیدگی نکرد حتی چند روز استراحت مطلق بودم کسی بهم سر نزد کلا زندگیم رو آتش زدن بقیه بچه ها رو تحویل میگیرن اما منو نه 

ارسال نظر شما

کاربر گرامی جهت ارسال پست شما ملزم به رعایت قوانین و مقررات نی‌نی‌سایت می‌باشید

2790
2778
2791
2779
2792