هععییی خواهر غصه نخور من خودم تو خونه پدریم پادشاهی میکردم تک دختر و همه چی به کام
ازدواج کردم شوهرم بدون پشتوانه ولی باجربزه خودش زندگیه خوبی رو برام درست کرد کم و کسری نداشتم بیشتر از همه عروسای فامیلشون به سر و لباس و طلا و.. میرسید ولی حیف ک حانوادش گند زدن به همه چی تو عرض چند ماه خونه و ماشین و ... از چنگمون در اومد داستانش طولانیه
الان سه ساله عروسی کردیم و یه دختره یکساله داریم خدارو شکر محتاج کسی نیستیم ولی به سختی میگذره خیلی سخت
هیچوقت فراموشم نمیشه تو بارداریم چه شبا ک میرفتیم خونه پدرشوهرم و برگشتنی با اون وضعیت باید پیاده برمیگشتیم و اونا ک کاملا از شرایط ما خبر داشتن حتی یه تعارف نمیزدن ک ماشین دم در پارکه برسونیمتون ؟یا وقتی دم عید بود با مادرشوهر و خواهرشوهرم رفتیم بازار کلی خرید کردن اونوقت منه باردار هوس یه بستنی کرده بودم اما پول تو جیبم نبود 😐😐😐😐 اگه بخوام بگم تا صب حرف دارم ولی بیخیال خدا اون روزارو دیده صبر منم دیده خودش میمونه و قضاوتش و حکمش 😊