چند روزيه داشتم با ذوق و شوق داستان مينوشتم
و در آستانه ازدواج هستم
و مدت اشنايي مون در نوشتم و اتفاقاتي كه افتاده ولي واقعا هيچ كس بجز چند نفر اهميت ندادن يه نظري بدن
😞😞😔
نه واقعا قطره چجوري كه ميگيد خيلي خوبه
ياد گرفتم از اين ب بعد قطره چكوني تعريف كنم
چون كسي اهميت نميده وقتي درست و قشنگ مينويسيم
ولي امشب واقعا بدجور دلم گرفت
اصلا یه مدته کاربرا نمیان تو تاپیکا
ناراحت نباش💜
قربون دلت گلی تو بنویس من میخونم😘
☹️
من امشب عضو شدم عزیز. قبلا عضو نبودم فقط میخوندم. حلال کن
من ندیدم تاحالا اصن تاپیکاتو ... شاید بدموقع میذاری:/
باید شبای دیروقت بذاری ک قبل خوابه و همه حوصلشون سررفته و سایتم خلوته مگس پر نمیزنه تا همه بخونن😐😂
بگو عزیزم‌من هستم
عزیزم اینجا تاپیک مادر شوهری رو بورسه 😁😁😁 غیر از این اصرار نفرما 😁😁😁
با يه اقا پسري اشنا شدم
و قراره بيان خواستگاري
قضيه اونو نوشتم
