فهمیدم که همسایه بالایی داشته از پنجره با دخترش حرف میزده این اومده بیرونو گفته که شما حرف میزنین بچه من بد خواب میشع، ما آرامش میخوایم!!!
یادم رفت بگم که دوتا بچه داشتن یه دختر سه ساله و یه پسر پنج شش ماهه، هفته بعدش خواهرام اومدن خونمون، تازه اومده بودن که زنگمونو زدمو دیدم این زنه، اولین و آخرین بار بود روبه رو شدم باهاش، گفت بچه هات میدون میترسیم، پسرم بیدار شد، خودم تپش قلب گرفتم، ما آرامش میخوایم😕، گفتم بابت دویدنشون شرمنده ام، میگم ولی اینا خواهر زاده هامن و مهمونن زیادم بگم شاید ناراحت بشن، گفتم اگه بچه های من بودن تو این چند ماهیی که اومدی یبار حداقل صدامون میومد، گفت آره راس میگی میدونستم مهمونن نمیومدم، یه مدت گذشت ، ر از گاهی صدای دعوا تو ساختمون میپیچید ، یه خانومه فحش میداد و نفرین میکرد که فلان ک..کش و فلان ج..ده زندگیمو خراب کردن، من فک میکردم از طبقات بالاس، ناراحت میشدم آخه ساختمونمون آروم بود همیشه، همسایه هامونم خوب بودن، به شوهرم گفتم نمیدونم کدوم همسایس اینجوری میکنه، تعطیلات عید رفتیم شهرستان برگشتیم هوا گرم سده بود نسبتا و در بالکن و پنجره رو میشد باز گذاشت، باز صداها میومد منتهی با یه فحشای بدتر، فهمیدم طبقه پایینیه😕، باورم نمیشد، آخه آرامش؟؟ خواب بچه،؟؟ طپش قلب؟؟؟ دیگع هی ذورا گذشتو فحشای زنه بدتر شد