تاوقتی مجرد بودیم و مدرسه و درس با همکلاسی ها نقشه از ایندمون میکشیدیم وازدواج های باعشق و رویایی وقتی چهارده سالم بود ازدواج کردم البته به خاست خانوادم وسنتی سال اول و دوم همش با خانواده همسرم وخوده همسرم دعوا داشتیم بحدی که میگفتم طلاق خلاصه سخت گذشت روزها سپری شدو منتظر روزای خوب موندم وموندم...شوهرم خیلی غرغرمیکنه عصبیه اصلااااا کلمات محبت امیز بلد نیست تشنه محبتم تشنه یه بغل با محبت نه ساله میگذره اما یبار هم با عشق بغلم نکرده بگه خانومم وفلان😢خیلی دلخورم از زندگی چقدر بچگونه ورویایی فک میکردیم وچیشدالان به یجایی رسیدم انگار خیلی بیحس شدم قبلا واسه هرچیزی میخندیدم الان خنده دارترین موضوعات هم برام بیمزست روزها تکراری سر هر چیزی اشکم دم مشکمه احساس افسردگی دارم بیحالی بیحوصلگی دوست دارم شاد باشم اما حیییییف
باید بسوزم وبسازم😢😢😢😢کاش شوهرم میفهمید چقدرتشنه محبتشم بارها گفتم و محل نمیده مث یه همخونه زندگی میکنیم چکار کنم دلم خیلی گرفته
زمستانی سرد کلاغ غذا نداشت تا جوجه ها شو سیر کنه… گوشت بدن خودشو میکند و میداد به جوجه هاش میخوردند… زمستان تمام شد و کلاغ مرد… اما بچه هاش نجات پیدا کردند وگفتند: اخ خوب شد مرد راحت شدیم از این غذای تکراری این است واقعیت تلخ روزگار ما…
چهارده سالگی عروسی کردی خدایی تو سن ۱۲ یا ۱۳سالگی تو فکر ازدواج بودین؟؟؟ امیدوارم به ارامش بر ...
چهارده نامزد کردیم وپونزده عروسی
زمستانی سرد کلاغ غذا نداشت تا جوجه ها شو سیر کنه… گوشت بدن خودشو میکند و میداد به جوجه هاش میخوردند… زمستان تمام شد و کلاغ مرد… اما بچه هاش نجات پیدا کردند وگفتند: اخ خوب شد مرد راحت شدیم از این غذای تکراری این است واقعیت تلخ روزگار ما…
زمستانی سرد کلاغ غذا نداشت تا جوجه ها شو سیر کنه… گوشت بدن خودشو میکند و میداد به جوجه هاش میخوردند… زمستان تمام شد و کلاغ مرد… اما بچه هاش نجات پیدا کردند وگفتند: اخ خوب شد مرد راحت شدیم از این غذای تکراری این است واقعیت تلخ روزگار ما…
منم مثه توام ..شوهرم نه میزاره برم باشگاه نه کلاس .میگه توخونه ورزش کن ..یه آدم عصبی و خشک و بی محبته .حتی تو رابطه..چندین بار باگریه بهش اعتراض کردم از احساساتم از نیازم گفتم ولی براش مهم نیست میگه این چرت و پرتا چیه میگی دلت خوشه ها.من همینم که هستم میخوای بخواه نمیخوای هم مشکل خودته😔
یه سکوتی هست ، مال بعد ازشنیدن یه سری حرفایی که نباید می شنیدی!ببین حسه عجیبیه!!بیرونش سکوته ولی ازدرونت هی صدا شکستن میاد!وتوراهی جز لبخند زدن نداری...😔😔
چقدر ناراحت شدم. یعنی الان شما 23 سالته یه بچه 14 ساله داری؟؟ اخه خانواده چقدر میتونه ظلم کنه ...
بچه چهارساله دارم
زمستانی سرد کلاغ غذا نداشت تا جوجه ها شو سیر کنه… گوشت بدن خودشو میکند و میداد به جوجه هاش میخوردند… زمستان تمام شد و کلاغ مرد… اما بچه هاش نجات پیدا کردند وگفتند: اخ خوب شد مرد راحت شدیم از این غذای تکراری این است واقعیت تلخ روزگار ما…
کدوم قسمت دنیا اون شکلیه که تو ۱۴ سالگی فکر میکردیم که ازدواجش باشه؟! تو نظریه های رشد به دوره نوجوانی میگن دوره طوفان و فشار ... متاسفانه والدین بچه های ۱۴ باید آگاه باشن و نذارن وسط طوفان مهمترین تصمیم زندگیشونو بگیرن که خب به این صورت !
اگر زندگی خانوادگی پرتنشی داریم و تحصیلات و تخصص در زمینه خانواده نداریم نسخه ناموفق زندگی خودمون را برای بقیه نپیچیم ! مثال: همه مردها فلانند، همه زنها فلانند، به شوهر رو نده، جواب بدیشونو با بدی بده، ازدواج نکن، ازدواج بکن، بچه بیار زندگیت شیرین شه... حسن ختامشم اینه که روانشناس و مشاور هیچی حالیشون نیس من خودم یه پا مشاورم! شما اگه بیل زن بودی که در خونه خودتو سرسبز کرده بودی عزیزدل
منم مثه توام ..شوهرم نه میزاره برم باشگاه نه کلاس .میگه توخونه ورزش کن ..یه آدم عصبی و خشک و بی محبت ...
منم به شوهرم میگم میگه برو بابا برو زندگی کردن و از این واون یاد بگیر یکسره هم مثال میزنه برام اطرافسان وببین فلانی و ببین
زمستانی سرد کلاغ غذا نداشت تا جوجه ها شو سیر کنه… گوشت بدن خودشو میکند و میداد به جوجه هاش میخوردند… زمستان تمام شد و کلاغ مرد… اما بچه هاش نجات پیدا کردند وگفتند: اخ خوب شد مرد راحت شدیم از این غذای تکراری این است واقعیت تلخ روزگار ما…
قبول دارم ولی انسان هستیم من شخصا وقتی تن ب ازدواج دادم ک همسرم مثله پدرم بود ا ...
خوب وقتی به نظرتون تو ذهن طرف فکر خیانت میااد اون رابطه درست شدنی هست ؟؟؟به نظرمن که نیست ..پس چرا نباید دوفرد به عنوان بالغ جدا نشن ؟؟خیلی ساده هست طلاق بگیرن و هرکدوم زندگی جدیدی شروع کنن ..آدما وقتی به خیانت یا رفتن حتی فکر میکنن یعنی نصف راهو رفتن