بچه ها من دیروز از ساعت ۵غروب دردام پراکنده بود ساعت ۹،۳۰شب بیشتر شدو ساعت ۱۰و نیم شد هر ۵دقیقه یبار بعد از چندساعت شد هر ۴دقیقه و همینطور اخرش شد هر یک دقیقه یبار با احساس فشار تو واژنم که تقریبا ساعت ۳نصف شب بود تا ۳،۳۰دردای وحشتناک و تحمل کردم و یهو دردام رفت سمت اروم شدن تا اینکه الان درد کمرم قطع شده و فقط شکمم سفت میشه و شل میشه بنظرتون اینا دردای زایمانیمه که شروع شده؟؟برم بیمارستان؟دیروز معاینه شدم ۲فینگر بودم
خدایا هرکی دلش یه تودلی میخواد هرکی دوست داره توی رگ هاش یه نبض دیگه باشه به حق بزرگی و عظمتت به ارزوش برسون😄منم کمکم کن نی نیم سالم و سلامت بدنیا بیاد🤗
خدایا هرکی دلش یه تودلی میخواد هرکی دوست داره توی رگ هاش یه نبض دیگه باشه به حق بزرگی و عظمتت به ارزوش برسون😄منم کمکم کن نی نیم سالم و سلامت بدنیا بیاد🤗
زیباترین حس دنیا مادریست😍مادری فقط عشق وحال وبوس وبازی ولوس شدن وشیرین کاری نیست.مادری یعنی خستگی.....موی شونه نزده ...چای سرد....نصف شب بیدارموندن وسرگرم کردن بچه....نق زدن وگریه...بدغذایی...دعا برای پی پی کردن بچه یبوس...تعویض پوشک....ازهمه بدتر وقتی دستشویی داری وبچه نمیذاره بری😩😧.........مادربودن یعنی خودت وقف کسی کنی که عاشقانه دوستش داری هرچندبزرگ بشه یادش نمیاد😧
اره دقیقااا کامل سفت میشه حتی از سفتیش تپش قلب میگیرم ولی درد کمرم کاملا صفر شد😐😐
خدایا هرکی دلش یه تودلی میخواد هرکی دوست داره توی رگ هاش یه نبض دیگه باشه به حق بزرگی و عظمتت به ارزوش برسون😄منم کمکم کن نی نیم سالم و سلامت بدنیا بیاد🤗
نمیخوام بترسونمت ولی قطع شدن دردات جای نگرانی داره ها
حرکات بچه خوبه اخه ماماهمرام گفته هروقت دردات غیر قابل تحمل شده برو بیمارستان
خدایا هرکی دلش یه تودلی میخواد هرکی دوست داره توی رگ هاش یه نبض دیگه باشه به حق بزرگی و عظمتت به ارزوش برسون😄منم کمکم کن نی نیم سالم و سلامت بدنیا بیاد🤗
خواهر شوهر منم سه روز درد کشید ولی دهانه رحمش باز نمیشد و دکترش بستری نمیکرد ،رفت جای دیگه و مجبور شد سز کنه ولی این دکتر گفته بود شانس آوردی بچه نمرد سه روزه درد داری و دکترت گفته برو وقتش نیست.. بچه پی پی خودشو خورده بود..
احساس میکنم ما رو مسخره کرده اخه تو این وضعیت کامنتم ج میده استیکرم میفرسته. وا..
برف هفت سالگی ام را به خاطر صدای مادرم دوست داشتم که می گفت پاشو ببین عجب برفی اومده برف ده سالگی را به خاطر تعطیل شدن مدرسه و خوابیدن کنار مادرم حتی یک ساعت بیشتر. برف چهارده سالگی را به خاطر تشویش امتحانات .برف هجده سالگی را به خاطر استرس کنکور و آینده !! برف بیست سالگی را به خاطر عاشقی . هیجان عشقی که در ذهنم تا ابد ادامه داشت اما از برف بیست و پنج سالگی به بعد برف ها فقط سرد بود و سرد بود و سرد…… و خاطراتی که هرگز تکرار نخواهد شد……