سلام بچه هااول بزارید ی چیزکلی بگم من کارهمسرم طوریه ک هفته ای ی روزخونس بقیشو سرکاره بخاطر این من آواره ام ی کارتومایه های بازاریابی پیداکردن ک به خونه مامانم نزدیکتره باهزارتاروش همسرمو راضی کردم ک برم خونه مامانم بمونم ۵شنبه جمعه ک تعطیلمو بیام پیش مادرشوهرم ب اضافه ی اون ی روزی ک همسرم میاد الان ب مادرشوهرش گفتم فردامیرم خونه مامانم سرکارم ب اونجانزدیکتره اخماش رفت توهم گفت ب شوخی دلمون خوش بودعروس آوردیم .بعدم هی میگفت ازاینجام میشه بری نمیدونم بافلان اتوبوس برو بافلان تاکسی بروازاینجام میشه رف منم گفتم ازهرجاراحت ترباشم میرم حالااینا ب کنار میترسم شوهرمو تحریک کنه بگه بیاکلاپیش مامانم بمون من اینجا راحت نیستم دلم میگیره حال مرگ بهم دست میده چرانمیفهمن چیکار کنم بنظرتون؟؟؟ببخشیدطولانی شد