کاری ک دوست داری رو انجام بده اما با سیاست باش و با مادر شوهرت بد حرف نزن سعی کن صب بری شب بیای اوایل زیاد نمون خونه مامانت کم کم روزایی ک میری خونه مادرتو بیشترش کن
ما یه مدت ماشینمونو فروختیم زاه خونمون تا محل کار همسرم دور بود واسه همین تو اون دوماهی که ماشینمونو فروختیم تا یه ماشین دیگه بخریم معمولا میرفتیم خونه مادرشوهرم یه بار یه هفته کامل خونشون بودمو خانواده خودمو ندیده بودم درحالی که محل کار شوهرم دقیقا سر خیابون مامانم اینا بود بعد یه هفته دو روز رفتیم خونه مامان من موندیم یهو مادرشوهرم برگشت به من گفت همه بهم میگن خوش به حالت عروس داری دیگه نمیدونن تو همش میری خونه مادرت منم همونجا جلو بقیه برگشتم گفتم یه هفته خونه شما بودم مگه خودم خانواده ندارم بعدم خونه مادرم نرم کجا برم واسه خونه مامانم رفتن هم باید از شما احازه بگیرم دوبار همینجوری بهشون گفتم خودشونو جمع کردن دیگه جرات نمیکنن زرتو پرت کنن راجبه خانوادم به شوهرمم با سیاست گفتم خب یه هفته خونت مامانت بودیم دل منم برای خانوادم تنگ میشه دیگه گفت میدونم حق با توعه😌
روی پرده کعبه این آیه حک شده است:
نَبِّئْ عِبَادِی أَنِّی أَنَا الْغَفُــورُ الرَّحِـــیمُ
به بندگان من خبر ده که منم آمرزنده مهربان
و من...
هنوز و تا همیشه به همین یک آیه دلخوشم … ♥