میدونین، منم اینجا تنها زندگی می کنم. اگه اون همخونه ای داره و اگه رابطمون تموم شه، بهش دلداری میدنو ...
ارع تنهایی سخته و مثل من نیستی ک ازتنهایی خودت هرشب اونم اززمانی ک ب بلوغ رسیدی گریه کنی ارع خیلی تنهایی زجراوره مخصوصا براونایی ک احساسین و نیاز ب ی عشق ب ی همدم دارن ی عشق پاک اما همین تنهایی زجراورش می ارزه ب صدتا دوستی ک الکی مثلا اسمشون عشقه و اخرشم تهش بی فایده باشه
ارع تنهایی سخته و مثل من نیستی ک ازتنهایی خودت هرشب اونم اززمانی ک ب بلوغ رسیدی گریه کنی ارع خیلی تن ...
منم 6 ساله دارم تنها زندگی میکنم. تو این یه سال خیلی تلاش کردم که رابطمون خوب بشه. حتی بهش گفتم اگه من در گذشته کوتاهی کردم، عمدی نبوده، حاضرم همه رو جبران کنم. تو هم بهم فرصت بده. ولی هیچ فایده ای نداشت. کار خودشو کرد. ازم دوری می کرد. ولی پولم میخواست. لباسم میخواست. خب این چه رابطه ایه که همش من باید تلاش کنم؟
اون اگه میخواست تغییر کنه تو این یه سال میکرد خون به جیگر نمیکرد تورو . گول نزن خودتو
درسته. نمیدونم چرا اینقد دیر بهش رسیدم. شایدم چون پارسال ازم دور شد و من به خواهرش گفتم خیلی بهش وابستمو بهش علاقه دارم و خواهرشم بهش گفت، اونم فهمیدو سوار شد و دیگه هم رفتارشو عوض نکرد
منم 6 ساله دارم تنها زندگی میکنم. تو این یه سال خیلی تلاش کردم که رابطمون خوب بشه. حتی بهش گفتم اگه ...
اینو مطمعنم بااینکه ۱۷سالمه ولی دخترای زیادی دیدم ک کسی عاشق واقعی بودن هیچوقت ب عشقشون ب چشم ی فردی ک فقط تامین مالی باشه براش نگاه نمیکردن و اینقدم سرد نمیشدن بعد چندوقت
با این چیزایی که تعریف میکنی ازش ببخشیدا فقط داره ازت سواری میگیره
آره. 6 روزه من بهش پیام ندادم. اون داده. منم هر بار در جواب دو سه تا پیام بهش دادمو تموم. فقط منتظرم برگرده، یا بفهمم به هر شکلی به من نیاز داره. منم مثل خودش باهاش رفتار مینکم. هیچ کاری هم براش نمیکنم. یا می مونه تحمل میکنه. یا میذاره میره
اینو مطمعنم بااینکه ۱۷سالمه ولی دخترای زیادی دیدم ک کسی عاشق واقعی بودن هیچوقت ب عشقشون ب چشم ی فردی ...
من خیلی جاها دستشو گرفتم. داداشش که مرد، افسردگی گرفت. میخواست خودکشی کنه. شاید بیشترین کسی که میتونست بهش آرامش بده، من بودم. خیلی باهاش حرف زدم. بهش امید دادم. تا کم کم حالش خوب شد. ازدواج کرد، جدا شد. باز من بهش دلداری میدادم. باهاش حرف میزدم. که فراموش کنه. این چیزا که از سرش گذشت و فراموش کرد، بار خودشو بست. خلأ هاشو با من پر کردو رفت دنبال دوستاش. الان یه من موندمو، یه دختر که رابطه ی 4 سالمون دیگه براش اهمیتی نداره. اگه داشت اینطوری ازم دوری نمی کرد. به خواسته هام توجه می کرد
به نظرم خودت تموم کنی بهتره . تو بگی نمیخوام واست راحت تره تا از اون بشنوی
اگه از اون بشنوم که دیگه همین یه ذره غروری هم که واسم مونده نابود میشه .اون وقت دیگه تا آخر عمر خودمو نمیبخشم، که یه دختری که یه روزی آرزوش بود من باهاش برم بیرون، یا بیاد منو ببینه، بهم بگه تمومش کنیم
تنها ترسم از اینه که بهش بگمو بعدش پشیون شم. اون وقت نمیدونم باید چکار کنم. شاید اونموقع خودمو سرزنش کنم که شاید هنوز راهی بود. از یه طرفم میدونم رابطه ای که خراب شد، دیگه خراب شده
تنها ترسم از اینه که بهش بگمو بعدش پشیون شم. اون وقت نمیدونم باید چکار کنم. شاید اونموقع خودمو سرزنش ...
واسه همین گفتم بشین فکراتو بکن . پشیمون که نمیشی دلتنگ میشی که عادیه . دلتنگی یه بخشی از جدا شدنه قرار نیس اگه دلت تنگ شد باز برگردی به یه رابطه اشتباه