خانوادم ی شهر دیگه زندگی میکنن من باشوهرم شهرخودمون فامیلامون هستن ولی منو از تنهایی در نمیارن ی دوستم ندارم همیشه تنهام شوهرمم یا سر کاره یا وقتی میاد خونه سرش تو اینستاس هرچی باهاش حرف میزنم جوابمو ب زور میده دیگه حرف زدنم داره از یادم میره بدیش اینجاست از بس ک تنهام میرم بین خانواده شوهرم دو نفرو میبینم خودمو گم میکنم صمیمی میشم باهاشون اوناهم خودشونو برا من میگیرن یا تیکه میپرونن دیگه از خودم بدم میاد دیشب خونه خواهر شوهرم شوهر اون یکی خواهر شوهرم بد جور بین جمع ضایعم کرد مستقیم ب شوهرم گفت تقصیرت نیس ک دعواش میکنی فقط برای اینکه شوهرم پشتش سمت من بود این شوهر خواهرشوهرم هم طوری نشته بود ک من شوهرمو نمیدیدم قبلش شوهرم سرش تو اینستا بود من سه بار بلند صداش کردم ی سوال ازش داشتم نگو این داره با تلفن حرف میزنه من فکر کردم داره فیلم میبینه ک بلند صداش زدم این مرتیکه فضول منو خراب کردجلو همه خیلی دلم از خودم گرفته میخوام ی مدت برم خونه بابام ی مدت طولانی ن واسه قهر واسه اینکه حالم بهتر شه و ب خودم بیام ....