2777
2789

سلام دوستای گلم داستان زندگبزندگی من اینه« تا حالا درموردش با روانشناس فقط صحبت کردم اما الان میخوام به شما هم بگمو و نظرتون بدونم »زیر سن پنج سال دستمالی شدم بارها وتوسط پسرای نوجوون اقوام من اصلا نمیفهمیدم که چه بلایی سرم میاد ققط نمیدونم چراتسلیم میشدم مامانم مستقیما ما رو ندید اما بعدها فهمیدم میدونستو و براش مهم نبوده شبا تو دوران کودکی کابوس وحشتناک میدم ونیاز به محبت داشتم لما نیاز به محبت من شده بود یه نقطه. ضعف تز مظر مادر م باید میمردم تا بهم توجه بشه درحالیکه من فقط 5؛6سال بیشتر نداشتم. خلاصه حدود7؛8سالگی این قدرتوپیداکردم و بهمشون گفتم نه

 توی یه شهر دور افتاده بودم  وباکسی این جریانو درمیون نذاشتم چون میترسیدم منو حمایت نکنن و حتی بکشن منو

اصلا پدر مادرم برا خودشون زندگی میکردن تو یه خونه بودیم اما بابا تو یه اتاق با رفیقاش پای منقل و بساط اعتیاد و مامان مشغول خودش انگار نه انگار منم هستم 

تا18سالم شد دانشجوی رشته ادبیات تو دانشگاهای استان مون شدم وقتی دانشجو بودم هنوز رنجید ه بودم وکابوس و فکرهای منفی داشتم رفتم روانپزشک و تحت درمان قرار گرفتم بهم اسنترا دادم از سال 90تا الان دارم مصرف میکنم  داشتم درمان میشدم که به اجبار وتهدید عاق شدن وطرد شدن سال ۹۲به عقد پسرخالم دراومدم اماقبل از هقد بهش گفتم که من چون پدرو مادرم باهم اختلاف ودرگیری داشتن روی من تاثیر گذاشته و بایددرمان بشم و بعد عقد ببندیم و یه مدت نامزد باشیم اما اصرار به عقد داشت تاجایی که نتونستم حریف خانوادم بشم اما بعد عقد تازه بدبختی هام شروع شد نتونستم زندگیمو حفظ کنم اون منو فقط بخاطر س ک س میخواست در حالیکه مادرش مخالف رابطه در نامزدی بود و ما رو لحظه ای تنها نمیذاشت و دائم پسرشو ومنو سوال پیچ میکرد تا اینکه نذاشت ما بهم نزیک شیم خالم بشدت به من حسودی میکرد و تا میتونست موش دوندو رابطمو شکراب کردو نامزدم اصلا در تسریع روند درمان من  کمکی نکرد هیچ حالمو خرابترهم کرد منو پیش نامزدم متهم به عدم تمکین کرد و پسر پجه ننش هم حرف مادرشو سند گرفت و نهایتا طلاق 

تنها بودم و

بعد طلاق  از تنها تر شدم ومتهم از چشم همه افتادم مادرم دمار از روزگار م درآورد و پدرم یه بیماری لاعلاج گرفت و بعد رنج فراوان فوت شد حالا من وماندم ومادری که منو متهم به دق مرگ کردن پدرم وهمه ی بدختیای و نحس و شوم میدونه 

میخوام برم یه شهر ویا استان دیگه کجا برم که هم بتونم گذشتمو فراموش کنم وهم پیشرفت کنمو درسمو ادامه بدم من دستی هم درقلم دارم

من نیخوام برم شهری که هم دکتراش خوب باشن چون مشکل ریه واعصاب دارم وهم باتوجه به رشته ای که خوندم کارمتناسب پیدا کنم حدودده ملیونم پس انداز دارم شایدم بتونم بیشترم جورکنم

بچه ها باورتون نمیشه!  برای بچم از «داستان من» با اسم و عکس خودش کتاب سفارش دادم، امروز رسید خیلی جذذذابه، شما هم برید ببینید، خوندن همه کتابها با اسم بچه خودتون مجانیه، کودکتون قهرمان داستان میشه، اینجا میتونید مجانی بخونید و سفارش بدید.

این کارو نکن

مردا مریض تر از حرفان خدایی نکرده ضربه بدتری میخوری

دوباره برو پیش روانشناس

افراد سمی شما را دیوانه میکنند. آنها مهارت دارند، که شما را آزار دهند!               تنها رمز این است، که سر حرف خود بمانید و وقتی فردی قصد عبور از مرز شما را دارد ، بر خط قرمز های خود پافشاری کنید.
عزیزم مستقل شدن به این راحتی نیست تنهاییم سخته من چند سال اونم تو خوابگاه دانشجویی خیلی اذیت شدم چه ...

منم خوابگاه بودم زمان دانشجویی اما الان میخوام آپارتمانی چیزی رهن کنم اگه بدونم کدوم شهربرم یه زمین دارم پنجاه ملیون می ارزه میفروشمش

منم خوابگاه بودم زمان دانشجویی اما الان میخوام آپارتمانی چیزی رهن کنم اگه بدونم کدوم شهربرم یه زمین ...

اگه زمین داری نفروش عزیزم چون قیمتاهرروزمیره بالاتروضررمیکنی

Amor mio arash♥️♥️♥️                                            مامان آیلین و آیدین                                         
ارسال نظر شما

کاربر گرامی جهت ارسال پست شما ملزم به رعایت قوانین و مقررات نی‌نی‌سایت می‌باشید

2790
2778
2791
2779
2792