امروز رفته بودم بازار دختر ۴ ماهمو گذاشتم پیش مادرم براش شیر دوشیدم و هر چی ک لازم بود انجام دادم ولی بعد از یکی دوساعت شدیدا گریه میکردو آروم نمیشد دلم براش کباب شد وقتی اوردنش فقط جیغ میزد خودمو لعنت میکردم . ولی از اونورم شوهرن طلبکار بود با اینکه خودش اجازه داده بود بم میگف اگه پیشم بودی تیکه تیکه ات میکردم 😔 بعد ک دوباره گریه کرد بم گف الهی خیر نبیبنی و لباساتو ب خوشی نپوشی 😔😔😔😔 گناه من چیه 😞 شوهر من خیلی خوب بود از گل نازکتر بم نمیگف چرا ایطوری شده آخه خسته شدم از این زندگی😞😞😞
اووو باش رفتم ندیدی چیکار کرد هی بچه رو گرفته بود میگف بدو بدو زود باش الان گریه میکنه ... بعد شبش تب کرد البته از صبحش یکم تب داش بم میگف تقصیر خودته بچه رو میبری بیرون مثلا خاستم اینبار بهونه دسش ندم نگو بدتر شد