2777
2789
عنوان

اوناییکه خانوادشون راه دوره

193 بازدید | 27 پست

همیشه وقتی میان خونم هم اونا خوشحالن هم من ولی وقتی میرن.....

دیشب بابام اومد خونمون امروز رفت.موقع خداحافظی یجوری باتام خداحافظی کرد ونگاه کردکه اشکم دراومد و دلم کباب شد.

خیلی سخته....😔😔😔

اخی عزیزم  منم شیرازی ام شوهرمم اصفهانی هست  و اصفهان میشینیم مامانم اینا که هر وقت میان اینجا انگار گرگ گذاشته دنبالشون و زودی میرن مثلا پنج شنبه ساعت۸ شب میرسن روز بعد ۱۱صبح میرن از خونمون بااینکه خیلی خوش میگذره بهشون اما کار همیشه اشونه و تا دلتون بخواد خونه داداشم و اجیم که جفتشون متاهلن یزده سرشونو میگیری یزدن تهشونو میگیری یزدن من نمیدونم یزد چخبره که ۱هفته میمونن اما اصفهان که میان ۱۷ ساعت میان و میرن همشم قهر میکنم سر این موضوع باهاشون خانواده شوهرمم که خدا زیادشون کنه 

...

الان که دارم اینو برات می‌نویسم، کاملاً رایگانه، ولی واقعاً نمی‌دونم تا کی رایگان بمونه!
من و دخترم بدون حتی یه ریال هزینه، یه ویزیت آنلاین از متخصص حرفه‌ای گرفتیم. کامل بدنمون رو آنالیز کرد، تک‌تک مشکلات رو گفت و راه‌حل داد.

خودم کمر و گردنم خیلی مشکل داشت، دخترم هم پای ضربدری و قوزپشتی داشت… و باورت میشه؟ همه‌ش رو درست کردیم!

اگه تو یا یکی از عزیزات مشکلات اینجوری دارید، همین الان تا دیر نشده نوبت ویزیت 100% رایگان و آنلاین از متخصص بگیرید.

اخی عزیزم  منم شیرازی ام شوهرمم اصفهانی هست  و اصفهان میشینیم مامانم اینا که هر وقت میان ا ...

میفهمم حالتونو.پدرمنم چون شغلش ازاده زیاد نمیتونه بمونه خیلیییییی بمونن سه روز اونم چی بشههههه

منم ۱ ساعت و نیم فاصله دارم..وقتی خونوادم میان زود میخوان برن..با کلی پذیرایی میگن حوصلمون سر میره تو خونه..خب من چیکار میتونم بکنم..یه ذره مراعات دل منو نمیکنن..سالی چند بار میان فقط این یه ذره راهو.هیلی دلمو میشکونن

من شیش ماه نیومدم شهر خودمون خونه پدرمم تصمیم گرفتم اینبار یک ماه بمونم الانم بالای یکماهه اینجام شوهرم سرکاره شبام میره خونه پدرش اینا شام میخوره بعد میره خونه خودمون میخوابه الان بعداز گذشت یکماه بچه داداشمو نیگا میکنم دلم براش میپوکه اما از طرفی هم دلم برا خونه زندگیم تنگ شده ولی با خودم میگم مگه قرار نیست برم اونجا تنهایی تحمل کنم و حوصلم سر بره؟اما هیچ جا خونه خوده آدم نمیشه هروقتم خونوادم میان خونم وقتی میخوان برن خیلی دلتنگشون میشم اما خونوادم سالی یکبار یا دوبار میان اما من وقتی میان تا بیرونم نکنن نمیرم😁

برای مادرم یک صلوات بفرستید و برای مادر شدنم هم یک دعای خیر کنید ممنونم فعلا باردار نیستم ولی تیکرم به همین زودی واقعی میشه😊
شماها چیکارمیکنید وقتاییکه دلتنگشون میشید

تماس تصویری منو خیلی آروم میکنه

برای مادرم یک صلوات بفرستید و برای مادر شدنم هم یک دعای خیر کنید ممنونم فعلا باردار نیستم ولی تیکرم به همین زودی واقعی میشه😊
من شیش ماه نیومدم شهر خودمون خونه پدرمم تصمیم گرفتم اینبار یک ماه بمونم الانم بالای یکماهه اینجام شو ...

اره راس میگی هیچ جا خونه خود ادم نمیشه.خاصیت راه دور متاسفانه همینه دیگه.وقتی پیش خانوادتی دلتنگ شوهرتی و وقتی پیش شوهرتی دلتنگ خانوادت

اخی الهی.نه من پنج ساعت فاصله دارم باهاشون


من ۱۰یا ۱۱ساعت فاصله دارم ...فقط بغض میکنم پیش شوهرم ولی تادو روز کارم گریه اس😔😔

همسرمهربونم💏چهل سال بعدجلوی آینه موهایم را شانه کنم..👵روسری آبی ام را بپوشم وآرام آرام بروم توی آشپزخانه..نگاهت کنم و بگویم :دیدی گفتم میان ..لبخند بزنی☺بگویی : چقدر قشنگ شدی😍یاد وقت هایی بیفتم که جوان بودم.👩ناراحت شوم که پیر شده ام 👵..زشت شده ام ..و تو باز بگویی با موهای سفید بیشتر دوستت دارم👵و من مثل بیست سالگی هایم ذوق کنم😍سر بزنم به قیمه ای که برای بچه هایمان پخته ام ..🍲بعد تو از نوه ی آخرمان بگویی.بگویی این فسقلی عجیب شبیه تو شده..من برایت چای بریزم.☕بچه هایمان بیایند.مدام بگویم :قند نخور آقا.چایی داغ نخور .. بذار سرد شه..تو لبخند بزنی☺من مثل چهل سال پیش شوم و جلوی بچه هایمان سرم را روی شانه ات بگذارم ..💑نوه هایمان را بغل کنیم .👶دخترهایمان سالاد درست کنند و غذا بیاورند ..پسرها سفره بیاورند و بشقاب بچینند..پسر اولمان بگوید :هیچی دستپخت تو نمی شه مامان..عروسمان خودش را برایش لوس کند و بگوید:پس دستپخت من چی ؟!پسرمان نازش را بکشد😍ما از حال خوششان ذوق کنیم ..زیر گوشت بگویم : مرد زندگی بودن را از خودت یاد گرفته.❤باز هم نگاه های مهربانت.👀و باز هم درد زانوهایم یادم برود ..بچه ها بروند خانه هایشان ..ومن از خوشحالی ده بار بمیرم که چهل سال است تو را دارم ..💏
ارسال نظر شما

کاربر گرامی جهت ارسال پست شما ملزم به رعایت قوانین و مقررات نی‌نی‌سایت می‌باشید

2790
2778
2791
2779
2792
داغ ترین های تاپیک های امروز