2777
2789

میخوام براتون یه داستان واقعی بگم 

اسمای مستعار میزارم احیانا خدایی نکرده شناسایی نشیم 

 محمد و نازنین که پسر خاله و دختر خاله بودن و از نوجوونی عاشق هم بودن و تا حدودی خانواده پسر و دختر بجز پدراشون با خبر بودن محمد به عشق نازنی درس میخوند که یه رشته خوبه قبول بشه و بتونه بره خواستگاری نازنین نازنین و محمد هر کدوم یه شهر بودن و ماهی یه بار دوماه یه بار همدیگرو خونه پدربزرگ مادریشون میدیدن و چند روز رو باهم میگذروندن بعد از یکسال تلاش محمد دانشگاه تهران قبول میشه 

             آهای تمومه زندگیم       بی تو تمومه زندگیم     

مگه فقط با اسمشون شناسایی میشن با داستانشون هم اونی ک باید بشناسه میشناسه

امیرمؤمنان علی(ع)- خطاب به قنبر- که می‌خواست به کسی که به او ناسزا گفته بود، ناسزا گوید- می‌فرماید: آرام باش قنبر! دشنامگوی خود را خوار و سرشکسته بگذار تا خدای رحمان را خشنود و شیطان را ناخشنود کرده و دشمنت را کیفر داده باشی. قسم به خدایی که دانه را شکافت و خلایق را بیافرید، مؤمن پروردگار خود را با چیزی همانند بردباری خشنود نکرد و شیطان را با حربه‌ای چون خاموشی به خشم نیاورد و احمق را چیزی مانند سکوت در مقابل او کیفر نداد. (أمالی شیخ مفید، ص118، ح2)

بچه ها باورتون نمیشه!  برای بچم از «داستان من» با اسم و عکس خودش کتاب سفارش دادم، امروز رسید خیلی جذذذابه، شما هم برید ببینید، خوندن همه کتابها با اسم بچه خودتون مجانیه، کودکتون قهرمان داستان میشه، اینجا میتونید مجانی بخونید و سفارش بدید.

از این طرف نازنین منتظره محمد دانشگاهش تموم بشه و با دست پر بیاد خواستگاری چند ماه میگذره و نازنین از محمد خبر نداره و تو همون روزا براش خاستگار میاد یه پسر خوشتیپ که از قضا هم کارمند بانک هست هم فامیل پدرش .پدر نازنین اصرار زیادی داره که حتما با این پسر ازدواج کنه اما نازنین دلش پیشه محمد و اصلا نمیتونه قبول کنه و دست به دامن مادرش میشه

             آهای تمومه زندگیم       بی تو تمومه زندگیم     

از همین جا اول داستان از کاراگاه ها عاجزانه خواهش میکنم حتا اگه فکر میکنید دروغه از تاپیک برید و به نظر اونایی که میخونن احترام بزارید 





اه خسته شدم انقدر داستان هارو تا نصف خوندم و تو کنجکاوی موندم

از مادرش میخواد که به خاله ش زنگ بزنه و قضیه رو بگه مادر نازنین هم که دوست داره دخترش با خواهر زاده ش ازدواج کنه قبول میکنه و خواهرش زنگ میزنه که برای نازنین خواستگار اومده با این شرایط اگه محمد واقعا نازنین رو میخواد شما آخر هفته بیاید یه نشون دست نازنین کنید تا محمد برگرده اماااااا امان از زبانی که ناغافل باز بشه 

             آهای تمومه زندگیم       بی تو تمومه زندگیم     
از همین جا اول داستان از کاراگاه ها عاجزانه خواهش میکنم حتا اگه فکر میکنید دروغه از تاپیک برید و به ...

نه عزیزم اصلا دروغ نیست 

هر کسی هم هر نظری داشته باشه آزاده من تایپکم رو قفل نمیکنم 


             آهای تمومه زندگیم       بی تو تمومه زندگیم     

مادر محمد میگه نه خواهر من محمد فعلا زن نمیخواد تازه رفته دانشگاه خدا میدونه کی کار براش جور بشه شما هرجور صلاح میدونی همون کارو بکن بخاطر حرف دوتا بچه زندگی دخترتو خراب نکن.

مادر نازنین هم عین همین حرفارو به نازنین میگه نازنین انگار دنیا رو سرش آوار میشه اما هیچکاری نمیتونه بکنه نه شماره ایی نه راه ارتباطی که با محمد حرف بزنه از طرفی هم فشار پدرش برای جواب مثبت همه باعث ناراحتی نازنین ششدن

             آهای تمومه زندگیم       بی تو تمومه زندگیم     
ارسال نظر شما
این تاپیک قفل شده است و ثبت پست جدید در آن امکان پذیر نیست

کاربر گرامی جهت ارسال پست شما ملزم به رعایت قوانین و مقررات نی‌نی‌سایت می‌باشید

2790
2778
2791
2779
2792
داغ ترین های تاپیک های امروز
توسط   8080aylinamm  |  2 ساعت پیش
توسط   آرزو1388  |  1 ساعت پیش