اول خودم
عروسی یکی از فامیلای شوهرم رفتیم ی روستای دور
توی بیابونی چادر زده بودن و فرش پهن کرده بودن ک زیر فرش کلی سنگ و ...اینا
مام مجبوری نشستیم روی فرش ک کلی پاهام درد میکرد بعد دیجی اومد آهنگ بذاره یهو باندش سوخت مراسم داماد از عروس جدا بود عروس شهر عروسی گرفته بودن داماد روستا خلاصه آهنگ ک قطع شد عروسم نداشتیم صندلی هم نبود مهمون هم زیاد همه رو همدیگه نشسته بودن خواهرا داماد بدون آهنگ میرقصیدن کل میکشیدن ساعت سه نصف شبم شام آوردن اونم غذای یخ