2777
2789
عنوان

خانومایییی با تجربه یه کوچولو بیاید

| مشاهده متن کامل بحث + 123 بازدید | 29 پست
دیشب که قمر در عقرب نبود🤔🤔🤔دیشب اول ماه قمری بود

دیشب سی رجب بود و امروز یک شعبان هست یعنی قمر در عقرب نمیشه؟؟؟

هرکی پستمو میخونه میشه برا سرکار رفتن شوهرم دعا کنید😍😍یه صلوات ۵ثانیه وقت تون رو میگیره😘  محتاج دعاهاتونیم😘
دیشب سی رجب بود و امروز یک شعبان هست یعنی قمر در عقرب نمیشه؟؟؟

نه عزیزم قمر در عقرب فروردین ماه تموم شده فکر کنم ۵تا ۷ فروردین بود ...ماله اردیبهشتم بزنی نت برات میاره ... دیشب اول ماه قمری بود که میگن بهتره اقدام نکنید شما که کردید و نمیدونستزد کافی بود صدقه کنار بزارید و یه آیت الکرسی بخونید 

بچه‌ها، دیروز داشتم از تعجب شاخ درمیاوردم

جاریمو دیدم، انقدر لاغر و خوشگل شده بود که اصلا نشناختمش؟!

گفتش با اپلیکیشن زیره لاغر شده ، همه چی می‌خوره ولی به اندازه ای که بهش میگه

منم سریع نصب کردم، تازه تخفیف هم داشتن شما هم همین سریع نصب کنید.

نه عزیزم قمر در عقرب فروردین ماه تموم شده فکر کنم ۵تا ۷ فروردین بود ...ماله اردیبهشتم بزنی نت برات م ...

چیکار کنم باردار نشم؟؟

هرکی پستمو میخونه میشه برا سرکار رفتن شوهرم دعا کنید😍😍یه صلوات ۵ثانیه وقت تون رو میگیره😘  محتاج دعاهاتونیم😘

[QUOTE=86243350]چیکار کنم  ... ببین روز اقدام خیلی مهمه اما زمان انعقاد نطفه مهمتره شما که مطمئن نیستید همون دیشب تخمک ازاد شده و اسپرم بهش رسیده ...اگه خیلی اصرار دارید دوتا قرص اورژانسی رو باهم بخورید اما بعدش به شدت هورموناتون بهم میریزه اما دیگه مطمئنید که بارداری صورت نمیگیره

[QUOTE=86243350]چیکار کنم  ... ببین روز اقدام خیلی مهمه اما زمان انعقاد نطفه مهمتره شما که مطمئ ...

دعا کن حامله نشم توروخدا دعا کن

دستت درد نکنه که کمکم کردی

هرکی پستمو میخونه میشه برا سرکار رفتن شوهرم دعا کنید😍😍یه صلوات ۵ثانیه وقت تون رو میگیره😘  محتاج دعاهاتونیم😘
چندمه سیکلته ؟

چهل روز از پریودم گذشته رفتم آزمایش دادم منفی شد روز تخمک گذاریم رو نگاه کردم دیشب احتمالش خیلی کم یود ولی نمیدونم چقد باید اعتماد کنم

هرکی پستمو میخونه میشه برا سرکار رفتن شوهرم دعا کنید😍😍یه صلوات ۵ثانیه وقت تون رو میگیره😘  محتاج دعاهاتونیم😘
توروخدا دعا کن حامله نشم😪😭

میفهمم احتمالا حالت تهوع و دل درد داری طبیعیه نگران نباش 

منم دو هفته پیش ندونسته ۴ تا ال دی خوردم 

فرزندم،ازملالتهای این روزهای مادری ام برایت میگویم از این روزها که از صبح باید به دنبال پاهای کوچک و لرزان تو بدوم و دستت را بگیرم تا زمین نخوری. به کارهای روی زمین مانده ام نمیرسم این روزها که  اتاقها را یکی یکی دنبال من می آیی، به پاهایم آویزان میشوی و آن قدر نق میزنی تا بغلت کنم، تا آرام شوی. این روزها  فنجان چایم را که دیگر یخ کرده، از دسترست دور میکنم تا مبادا دستهای کنجکاوت آن را بشکند. با ناراحتی و ناامیدی سر برگرداندنت را میبینم که سوپت را نمیخوری و کلافه میشوم از اینکه غذایت را بیرون میریزی. هرروز صبح جارو میکشم، گردگیری میکنم، خانه را تمیز میکنم و شب با خانه ای منفجر شده و اعصابی خراب به خواب میروم. روزها میگذرد که یک فرصت برای خلوت و استراحت  پیدا نمیکنم و باز هم به کارهای مانده ام نمیرسم.امشب یک دل سیر گریه کردم. امشب با همین فکر ها تو را در آعوش کشیدم و خدا را شکرکردم و به روزها وسالهای پیش رو فکر کردم و غصه مبهمی قلبم را فشرد...تو روزی آنقدر بزرگ خواهی شد که دیگر در آغوش من جا نمیشوی و آنقدر پاهایت قوت خواهد گرفت که قدم قدم از من دور میشوی و من مینشینم و نگاه میکنم و آه... روزگاری باید با خودم خلوت کنم و ساعتها را بشمارم تا  تو از راه بیایی و من یک فنجان چای تازه دم برایت بیاورم و به حرفهایت با جان گوش بسپرم تا چای از دهن بیفتد. روزی میرسد که از این اتاق به آن اتاق بروم و خانه ای را که تو در آن نیستی تمیز کنم. و خانه ای که برق میزند و روزها تمیز میماند، بزرگ شدن تو را بیرحمانه به چشمم بیآورد. روزی    خواهد رسید که تو بزرگ میشوی، شاید آن روز دیگر جیغ نزنی، بلند نخندی، همه چیز را به هم نریزی... شاید آن روز من دلم لک بزند برای امروز. روزی خواهد رسید که من حسرت امشبهایی را بخورم که چای نخورده و با سردرد و گردن درد و با فکر خانه به هم ریخته و سوپ و بازی و... به خواب میروم...شاید روزی آغوشم درد بگیرد، این روزهادارد از من یک مادر به شدت بغلی میسازد
میفهمم احتمالا حالت تهوع و دل درد داری طبیعیه نگران نباش  منم دو هفته پیش ندونسته ۴ تا ال دی خ ...

اره دل درد ندارم ولی حالت تهوع شدید دارم بعد از ال دی قرص اورژانسی خوردی؟؟؟؟

هرکی پستمو میخونه میشه برا سرکار رفتن شوهرم دعا کنید😍😍یه صلوات ۵ثانیه وقت تون رو میگیره😘  محتاج دعاهاتونیم😘
اره دل درد ندارم ولی حالت تهوع شدید دارم بعد از ال دی قرص اورژانسی خوردی؟؟؟؟

نه من اورژانسی نخوردم ، رابطم واژینال نبود ولی چون اولین روز بعد از پریودم بود و تخمک گذاریم نبود احتمال بارداریم کم بود ولی محض احتیاط ۴ تا ال دی خوردم چون دفه قبل که باردار شدم رابطم واژینال نبود برا همین ترسیده شدم کلا 

فرزندم،ازملالتهای این روزهای مادری ام برایت میگویم از این روزها که از صبح باید به دنبال پاهای کوچک و لرزان تو بدوم و دستت را بگیرم تا زمین نخوری. به کارهای روی زمین مانده ام نمیرسم این روزها که  اتاقها را یکی یکی دنبال من می آیی، به پاهایم آویزان میشوی و آن قدر نق میزنی تا بغلت کنم، تا آرام شوی. این روزها  فنجان چایم را که دیگر یخ کرده، از دسترست دور میکنم تا مبادا دستهای کنجکاوت آن را بشکند. با ناراحتی و ناامیدی سر برگرداندنت را میبینم که سوپت را نمیخوری و کلافه میشوم از اینکه غذایت را بیرون میریزی. هرروز صبح جارو میکشم، گردگیری میکنم، خانه را تمیز میکنم و شب با خانه ای منفجر شده و اعصابی خراب به خواب میروم. روزها میگذرد که یک فرصت برای خلوت و استراحت  پیدا نمیکنم و باز هم به کارهای مانده ام نمیرسم.امشب یک دل سیر گریه کردم. امشب با همین فکر ها تو را در آعوش کشیدم و خدا را شکرکردم و به روزها وسالهای پیش رو فکر کردم و غصه مبهمی قلبم را فشرد...تو روزی آنقدر بزرگ خواهی شد که دیگر در آغوش من جا نمیشوی و آنقدر پاهایت قوت خواهد گرفت که قدم قدم از من دور میشوی و من مینشینم و نگاه میکنم و آه... روزگاری باید با خودم خلوت کنم و ساعتها را بشمارم تا  تو از راه بیایی و من یک فنجان چای تازه دم برایت بیاورم و به حرفهایت با جان گوش بسپرم تا چای از دهن بیفتد. روزی میرسد که از این اتاق به آن اتاق بروم و خانه ای را که تو در آن نیستی تمیز کنم. و خانه ای که برق میزند و روزها تمیز میماند، بزرگ شدن تو را بیرحمانه به چشمم بیآورد. روزی    خواهد رسید که تو بزرگ میشوی، شاید آن روز دیگر جیغ نزنی، بلند نخندی، همه چیز را به هم نریزی... شاید آن روز من دلم لک بزند برای امروز. روزی خواهد رسید که من حسرت امشبهایی را بخورم که چای نخورده و با سردرد و گردن درد و با فکر خانه به هم ریخته و سوپ و بازی و... به خواب میروم...شاید روزی آغوشم درد بگیرد، این روزهادارد از من یک مادر به شدت بغلی میسازد
نه من اورژانسی نخوردم ، رابطم واژینال نبود ولی چون اولین روز بعد از پریودم بود و تخمک گذاریم نبود اح ...

من چهل روز از موعدم گذشته پری نشدم ازمایش دادم منفی شد بنظرت قرص اورژانسی بخورم؟؟؟

هرکی پستمو میخونه میشه برا سرکار رفتن شوهرم دعا کنید😍😍یه صلوات ۵ثانیه وقت تون رو میگیره😘  محتاج دعاهاتونیم😘
من چهل روز از موعدم گذشته پری نشدم ازمایش دادم منفی شد بنظرت قرص اورژانسی بخورم؟؟؟

چون نمیخای باردار بشی این یه دفه رو اورژانسی بخور 

ولی کلا قرص اورژانسی اصلا برا پوست خوب نیست 

با یه دکتر مشورت کن یه روش مطمئن برای جلوگیری از بارداری استفاده کن مثلا همزمان ال دی و کاندوم یا آیودی و قرص 

فرزندم،ازملالتهای این روزهای مادری ام برایت میگویم از این روزها که از صبح باید به دنبال پاهای کوچک و لرزان تو بدوم و دستت را بگیرم تا زمین نخوری. به کارهای روی زمین مانده ام نمیرسم این روزها که  اتاقها را یکی یکی دنبال من می آیی، به پاهایم آویزان میشوی و آن قدر نق میزنی تا بغلت کنم، تا آرام شوی. این روزها  فنجان چایم را که دیگر یخ کرده، از دسترست دور میکنم تا مبادا دستهای کنجکاوت آن را بشکند. با ناراحتی و ناامیدی سر برگرداندنت را میبینم که سوپت را نمیخوری و کلافه میشوم از اینکه غذایت را بیرون میریزی. هرروز صبح جارو میکشم، گردگیری میکنم، خانه را تمیز میکنم و شب با خانه ای منفجر شده و اعصابی خراب به خواب میروم. روزها میگذرد که یک فرصت برای خلوت و استراحت  پیدا نمیکنم و باز هم به کارهای مانده ام نمیرسم.امشب یک دل سیر گریه کردم. امشب با همین فکر ها تو را در آعوش کشیدم و خدا را شکرکردم و به روزها وسالهای پیش رو فکر کردم و غصه مبهمی قلبم را فشرد...تو روزی آنقدر بزرگ خواهی شد که دیگر در آغوش من جا نمیشوی و آنقدر پاهایت قوت خواهد گرفت که قدم قدم از من دور میشوی و من مینشینم و نگاه میکنم و آه... روزگاری باید با خودم خلوت کنم و ساعتها را بشمارم تا  تو از راه بیایی و من یک فنجان چای تازه دم برایت بیاورم و به حرفهایت با جان گوش بسپرم تا چای از دهن بیفتد. روزی میرسد که از این اتاق به آن اتاق بروم و خانه ای را که تو در آن نیستی تمیز کنم. و خانه ای که برق میزند و روزها تمیز میماند، بزرگ شدن تو را بیرحمانه به چشمم بیآورد. روزی    خواهد رسید که تو بزرگ میشوی، شاید آن روز دیگر جیغ نزنی، بلند نخندی، همه چیز را به هم نریزی... شاید آن روز من دلم لک بزند برای امروز. روزی خواهد رسید که من حسرت امشبهایی را بخورم که چای نخورده و با سردرد و گردن درد و با فکر خانه به هم ریخته و سوپ و بازی و... به خواب میروم...شاید روزی آغوشم درد بگیرد، این روزهادارد از من یک مادر به شدت بغلی میسازد
چون نمیخای باردار بشی این یه دفه رو اورژانسی بخور  ولی کلا قرص اورژانسی اصلا برا پوست خوب نیست ...

ممنون خواهری

هرکی پستمو میخونه میشه برا سرکار رفتن شوهرم دعا کنید😍😍یه صلوات ۵ثانیه وقت تون رو میگیره😘  محتاج دعاهاتونیم😘
ارسال نظر شما

کاربر گرامی جهت ارسال پست شما ملزم به رعایت قوانین و مقررات نی‌نی‌سایت می‌باشید

2790
2778
2791
2779
2792
داغ ترین های تاپیک های امروز