صبح قرار بود بریم بیرون با فامیلامون
با شوهرم فامیلیم
مامانم زنگ زد که بابام نمیاد بیاین دنبال من
منم گفتم باشه
یهو شوهرم عصبانی شد
گفت مگه نمیگم ماشین خرابه
ماشینمون موهاویه
عقبش یکم میاد بالا موقع حرکت
بیشتر از شش ماهه که اینحوریه
همه جا هم باش رفتیم
حالا امروز گیر داد به این موضوع
تا گوشی رو گذاشتم بهم گفت برا چی گه خوری اضافی کردی گفتی میایم دنبالت
منم ناراحت شدم و نرفتم
گفتم اگه بریم ماشین خراب بشه چقدر سرکوفت
هم غرورم اجازه نداد
بعد پشیمون شد اصرار کرد بازم نرفتم
خواست بره دنبال مامانم زنگش زدم گفتم ببخشید مامان ماشین خرابه
بعد شوهرم با پسرم رفتن
منم از صبح تنهام
مامانمم باهام سنگینه
نمیتونم که بهش بگم چی گفته
الان میان خونه
دلم میخواد فحش بدم همه چیزا رو بشکنم انقدر عصبیم
ولی اون شاد میاد میخنده توقع هم داره من چیزیم نباشه