ما قبل عید یه شب رفتیم خونه بابام، اول عید با خانواده شوهرم رفتیم سفر چند روزه، بعدش با هم رفتیم عید دیدنی، یه روز هم اومدن خونه ما، حالا سه روزه هم اومدیم خونه پدرشوهرم، به شوهرم میگم تا برگردیم خونه، پا نمیشه، خونه ما با خونه پدرشوهرم حدود چهل دقیقه فاصله داره، اعصابم خرد شده از دستش
برادرشوهرام همشون پیش خانواده خانماشون هستن
من نمیخام برم خونه بابام
هم برم خونه خودم
منم از اول عید تاحالا با خونواده شوهر هستم😒
حالا برعکس شما من همش دلم میخواد خونه مامان همسرم باشم با زور بر میگردم ازونجا☺
منم مارسال اونطوری بودم
امسال خونه مامانمم
من چي بگم كه شب عيد تاالان اينجام
اينجام مثل پادگانه
شوهرمم كه تو خونه نميمونه همش بيرونه منم غريب 😞
حق داری واقعا سخته!!!
چقدر سخت... شوهرتم داره باهات لحبازی میکنه، چیزی بهش نگو
الکی اعصاب خودتونو خورد نکنید عیدتونو خراب نکنید
خو خوبه استراحت کن بهتر از خونه خود آدمه
ب خانوادتون بگید زنگ بزنن دعوتتون کنن تا شوهرتون مجبور بشه بره دیگه
من کل عید خونه خودمون بودم
واقعا نمی تونم نه خونه مادرم و نه خونه مادر همسرم بمونم
چقدر عید بیخوده
آخه ای چند روز خیلی شلوغ بود
خیلی خسته شدم از بس بشور بساب کردم
منم یه هفتست خونه پدرشوهرمم و بسی خوش میگذره شوهرم هر روز میبرتم بیرون اینجا هم احتراممو نگه میدارن
چرا چنین عادتی داده آخه؟؟؟؟؟؟
حتي ١٣هم منو شوهرم تو خونه اييم اونا ميرن البته حق دارن اما نكه مدام نق بزنن كه شما نبودين ما راحت تر بوديمو فلان اگه ناراحتين كه مانتهاييم چرا ميرين و از اون هفته مدام برنامه تونو ميگين من بارها گفتم خيالتون راحت ولي مادر شوهرم ميگه ميرفتي طرف خونه خودتون هرچيم ميگم به پسرتون بگين حاليش نميشه در صورتي كه ميدونه اونه كه منو نگه داشته
