بیاین از جذابتون و قانون جذب و تجربیاتتون بگین دوستان

چجوری

منم امروز تونستم 1 کیلو پیاز بخرم😒

جذابتون؟🤔

چه جالب.تعریف کن عزیزم  

شوهرمو از قانون جذب دارم 

چ خوب 😁

میشه بیشتر توضیح بدی ک چطوری تجسم کردی

منم با وجود فراز و نشیب های زیاد، بدون هیچ گونه حمایتی، توانستم از بچگی تا الان روی پای خودم بایستم، همه اتفاقات شبیه یک معجزه بود که من توانستم به سلامت بالا بیام

زودتر بگو

شاید منم جذب کردم

الان که ی دندون درد پدرمو دراورده

دوستان فقط نام نبرید به چی رسیدید یه توضیح کوتاه از این که چیکار کردید هم بدید

تعریف کن ببینم

زود سریع بوگو

بچه ها بگید دیگه وااااااا

سرکاری بود

😕😕😕😕

خب من پارسال اواسط تابستان بدلیل اتمام پروژه بیکار شدم، یکی دو ماهی دنبال کار بودم و اتفاقاتی افتاد که جور نشد.. بعدش تصمیم گرفتم در یک آزمون استخدامی برای وزارت نفت شرکت کنم که مختص رتبه های برتر کنکور بود،مثلا برای ارشد معدل بالای 18 و رتبه کنکور زیر 200 می توانستند شرکت کنند، خلاصه منم رفتم یه سری کتاب با توجه به رشته ای که می خواستم شرکت کنم تهیه کردم، اکثر کتاب های عمران هم محاسباتی هستند، یکی دوماهی درس خوندم،آنهم به سبک خودم(افراط گرایانه) بعدش دانشجویان صنعت نفت آبادان جلوی درب وزارت تحصن کردند و دیوان عدالت هم شکایت کردند و آزمون لغو شد! من خیلی نگران شدم و ناراحت بودم!ده روزی در فکر بودم که چه کار کنم، و باورم نمیشد دوماهی را بیهوده از دست دادم! خلاصه تصمیم گرفتم به دنبال کار نرم و با توجه به محتوای کتبی که خواندم(فولاد-بتن-مکانیک خاک) اینا رو بسط بدم به آزمون محاسباتی که قرار بود 15 اسفند برگزار بشه،لازم به ذکر است که قبولی در این آزمون به شدت سخت و طاقت فرساست،و قبولی آن زیر 5 درصده،من خب تصمیم گرفتم برای این آزمون آماده بشم، اوضاع مالی هم نابسامان بود آن زمان، به هر حال خواندم تا 15 اسفند اما از قضا این تایم امتحان برگزار نشد! یادمه با دوستی که در فضای مجازی با هم کانکت شده بودیم و درس می خواندیم، ایشان بیخیال شد، ولی من ادامه دادم، اطلاع دادند که آزمون 20 اردیبهشت 97 برگزار میشه،من با این که سخت بود شرایط ولی ادامه دادم، باورتون نمیشه حتی سال تحویل هم پای کتابم بودم، حتی میز تحریر هم نداشتم،کتاب روی کتاب میگذاشتم که کمرم کمتر درد بگیره، تغذیه آخرای ماه به روزی یک وعده میرسید،(حالا منظورم این نیست که یک وعده می خوردم،ولی حجمش به اندازه یک وعده بود که تقسیم بر دو می کردم) خلاصه با بغض درس می خواندم، می دانستم که اگر قبول نشم اتفاق خوبی برای رقم نخواهد خورد، بله آزمون برای من حکم مرگ یا زندگی داشت، هیچ راه حیاتی نبود اگر قبول نمیشدم،ادامه دادم،پر قدرت، با بغض، محکم و با اراده، جلوی چشمانم مدام سیاهی می رفت، اینقدر می خواندم که تا چند وقت حتی لکنت زبان گرفته بودم، از بس که حرف نزده بودم با کسی،یادمه قبل آزمون که وسایل مورد نیازم را تهیه می کردم، یکی از آن ها ساعت بود، رفتم از این ساعت های بچه گانه پلاستیکی تهیه کردم،فکر کنم 15 تومنی میشد؛بعد دیدم یکی از ساعت ها که شیش شکسته به فروشنده گفتم اینو بدین ارزانتر حساب کنید،5 تومن ازش گرفتم،وضعیت اصن خوب نبود!خلاصه آزمون برگزار شد و خدا رو شکر با نمره خیلی خوبی قبول شدم، مسیر زندگیم در حال تغییر است، هم کار دارم، هم این که از طریق نظام مهندسی هم بهم کار ارجاع میشه، و یه جورایی دو تا کار دارم..ولی فراموش نکردم افرادی که در روزهای سخت پشتم را خالی کردند و............

انشالله همیشه موفق باشید

چقدر عالی..این پستتون برام یه نشونه بود..امیدوارم موفق باشین