سر شب خونه ی اقوا م یه موضوع شک برانگیزی دیدم اومدم خونه از هرکی پرسیدم درست توضیح نداد تا اینکه یه دفعه گی به خالم یه دستی زدن واون یه چیزایی بهم گفت دلم میخواد چشمامو ببندم وبعد باز کنم فک کنم همش تخیلات اما نمیشه جیگرم داره کباب میشه یکی بگه چه طوری میشه کنار اومد با یه اتفاق تلخ که ماله ۲۳ ساله پیشه
چی هست حالا
خوب تعریف کن تا بگیم
خب من با هیشکی نمیتونم دردودل کنم بیاین دیگه
عاقبت فضولی
حالا چی گفته؟
بچه واقعی خانواده ش نبوده؟
زن دوم گرفته شوهرش؟
بگر
بگو عزیزم
بگو دیگه
همینجام نمیتونم بگم مثلا بفهمین پدر ومادرتون قبلا ازدواج کردن ۲۵ سال پیش وشما نمیدونستین چه واکنشی باید نشون بدم
بگو دیگ عزیزم
هرچی بوده تموم شده
حالا باشی چی میشع مثلا. مگه تا الان برات کم گذاشتن؟
گفتم نمیخواین کمکم کنین تو شوکم اصلا مات ومبهوتم
ارسال نظر شما
تاپیک های به روز شده
22 ثانیه پیش
24 ثانیه پیش
پربازدیدترین تاپیک های امروز
داغ ترین های تاپیک های امروز
