2777
2789

حرفش که زده میشد ولی خونه راه نمیدادن تا ازدواج اولم تو ۱۸ سالگی 😑

 « فقد ملئت بطونکم من الحرام و طبع علی قلوبکم شکم‌هایتان از حرام پر شده و بر قلب‌هایتان مُهر خورده است.»  امام حسین علیه السلام

یه چیزی بهت بگم؟ همین الان برای خودت و عزیزات انجام بده.

من توی همین نی نی سایت با دکتر گلشنی آشنا شدم یه کار خیلی خفن و کاملاً رایگانی دارن که حتماً بهت توصیه می کنم خودت و نزدیکانت برید آنلاین نوبت بگیرید و بدون هزینه انجامش بدید.

تنها جایی که با یه ویزیت آنلاین اختصاصی با متخصص تمام مشکلات بدنت از کمردرد تا قوزپشتی و کف پای صاف و... دقیق بررسی می شه و بهت راهکار می دن کل این مراحل هم بدون هزینه و رایگان.

لینک دریافت نوبت ویزیت آنلاین رایگان

۲۳سالگی یکی تو محیط کارم باهاش اشناشدم. تو تل بهم گفت ازت خوشم میاد. میخوام باهات ازدواج کنم. 

یکم حرف زدیم متوجه شدم همزمان بامن با یک دختر دیگه هست. ولی یهو تو پروژه کاری بودیم اونجا منو دید عاشقم شد. منم عصبی شدم وقتی بایکی دیگه ای چرا اومدی دنبال من ؟؟؟؟؟

😔😔😔😔😔😔

خلاصه اینکه حرف زدیم بدردهم نمیخوردیمـ

دیگه بعد ازاون قضایا هیچکی نیومد.

تعریف کن 😀😀😀

پسر همسایه اومده بو خونمون آمپول بازی کردیم. بابام فهمید دعوا م کرد.

فبای آلاء ربکما تکذبان  پس کدامیک از نعمت های پروردگارتان را انکار می کنید؟سوره الرحمن۲۲ آبان ۹۸«از رحمت خدا نا امید نشوید؛ زیرا جز کافران کسی از رحمت خدا نا امید نیست.»سوره یوسف آیه ۸۷

من ۱۴ اولین خواستگارمبود بیرونم ک میرم خیلی از خانوما برای داداششون و پسرشون شماره خونه میگیرن اما زنگ ک نمی زنن منم یه انگشتر تو دستم کردم به همه میگم متاهلم والا آخه مسخرشون ک نیستم

۱۷ ساله برادر دوستم بود الان اون ازدواج کرده ۲ تا بچه داره من مجردم

ماشالا به پشتکارش

دیدی که سخت نیست ... تنها بدون من؟        دیدی که صبح می شود ... شبها بدون من ؟    این نبض زندگی ... بی وقفه می زند!               فرقی نمی کند ... با من ... بدون من ...!         دیروز گرچه سخت ... امروز هم گذشت ...      طوری نمی شود... فردا بدون من ...!
تازه شغلش کانال کولری بود😶 نمیدونم میساخت یا میفروخت ولی دقیق یادمه گفت شغلم کانال کولریه   & ...

شاید پوشالای کولرا رو میشست😂😂

دیدی که سخت نیست ... تنها بدون من؟        دیدی که صبح می شود ... شبها بدون من ؟    این نبض زندگی ... بی وقفه می زند!               فرقی نمی کند ... با من ... بدون من ...!         دیروز گرچه سخت ... امروز هم گذشت ...      طوری نمی شود... فردا بدون من ...!

نمیدونم اخه پدر مادرم هیچوقت بهم ننیگفتن ولی کسی ک اولین بار و اخرین بار البته تا به امروز اخرین بار بود چون باز رد میکنن:/به عنوان خواستگار اومد خونمون نامزد سابقم(پسرعموم)17سالم بود:(

سرمن یه سمساری قدیمی وشلوغ پلوغه که توش همیشه جنگه.بین امیدوناامیدی.بین خنده و گریه.بین رسیدن و نرسیدن.بین ولش کن و تو می تونی.توی سرمن همیشه هزارتا زن کولی دارن کل میکشن همیشه دونفردارن سر قیمت ی قاب عکس قدیمی چونه میزنن،همیشه یه بااحتیاط برانید داره قدم میزنه.دلم یه موزه ی قدیمیه.ی موزه ای که فقط یه نفررو برای دیدن داره.توی دل من نگاه توریخته رو درودیوار.توی دل من هواپره ازکشش افقی لبای تو.پر از بزن بریما.توی دل من همیشه هزارتا نظامی دارن یک صدا میخونن پایان شب سیه سپید است ...شاید برای همینه که من هیچوقت دختر عاقلی نبودم!به هر حال صبح میشه این شب 
ارسال نظر شما

کاربر گرامی جهت ارسال پست شما ملزم به رعایت قوانین و مقررات نی‌نی‌سایت می‌باشید

2790
2778

جدیدترین تاپیک های 2 روز گذشته

تاپیک آزاد

kompe | 37 ثانیه پیش
2791
2779
2792
داغ ترین های تاپیک های امروز