سلام دوستان.من یه مشکلی دارم جای من بودین چیکار میکردین.خونواده شوهرم بهم کم محلی میکنن منم خودمو باهاشون زیاد صمیمی نمیگیرم چن بار دعوای بد کردن مادر و پدرمو تو عقد خیلی عذاب دادن دبگه دلم چرکیه ازشون.شب عید به پسرشون تبریک گفتن اما منو محل نکردن تولد بچم بودهیچ کار نکردن کلا خیلی بی شخصیتن وقتی بابا بزرگم فوت کرد جشن گرفتن واسه دخترش از این تحقیر ها خیلی زیاده که بگم ده صفه میشه.حالا دیشب مادرم شوهرمو دعوت کرد ک امشب بیاین خونه ما شوهرمم گف باشه بعد صب مامانم تدارک دیده کلی کار کرده بعد ظهر شوهرم پیام داده مامانم دعوت کرده شب من خونه مامانت نمبام گفتم زشته مامانم تدارک دیده حالا میخوای خونه مامانم بیا بعد شام خوردیم بریم اونجا خیلی غر زد دعوام کرد دلم شکست گفتم پس ب مامانم بگو نمیای گف ن من نمیگم گفتم پس همون کاری ک گفتم بکن که دوطرف اذیت نشن
بعد گف حق باخونواده منه خیلی بدم اومد اینقد طرفشونو گرف اخه اونا حتی ب من نگفتن بیا یه پیام ندادن چرا باید خودمو حقیر کنم.شب پدر واسش کادو گرفتم لباشو کج کرد نگا نکرد کادو روِ.روز مادرم ک کادوشو با اکراه باز کرد.اخر شوهرم گف بسه میام خونه مامانت نمیدونم گناهه من چیه چرا سر من خودشو خالی کرد روزای اخر حاملگیمه دلم خیلی نازک شده شما بگین ایا راهی ک گفتم بد بود جای من بودین چ میکردین
مادرشوهرت هر آدمی باشه در نهایت شوهرت مادرخودش رو به مادر شما ترجیح میده اگه خونه مادرش نری یا قطع ...
من ک نگفتم نمیام گفتم مامانم شام زود میخورن.نهایتا 8شب جم میشه بعد بریم خونه مامانت حتی دیشبم گفتم من خونه مامانت معذبم نمیتونم چن ساعت بشینم روزای اخر بارداریمه درد دارم گف باشه فقط در حد سر زدن میریم
برو خونه مادر شوهرت شام بخورین زود جمع کنین برین خونه مامان چون اگه راضیشم کنی بیاد خونه مامانت از د ...
من گفتم چون مامانم نزدیکه خونشون شام بخور بریم اونجا حتی دیشب گفتم ب مامانت بگو شام درس نکنه فقط برای بعد شام.میایم که منم باردارم اذیت نشم چون توان نشستن ندارم شکمم بزرگ شده در عذابم گف باشه هرچی تو بگی صبح یهویی عوض شد اخر سرم با دعوا گف باشه اخه من این وسط گناهم چیه