اوليش خودم.استادمون قرار بود امتحان بگيره بعد روز قبلش با يه حال داغوني تو راهرو ديدمش گفت فلاني عموم فوت كرده به بچه ها بگو فردا كنسله.منم بي اختيار گفتم خوب خدارو شكر🙈🙈يعنيي شبيه ميگ ميگ در رفتما
ما یه استاد داشتیم امریکا درس خونده بود و خیلیم باحال بود پیربودا ، منو خیلی دوست داشت وقتی م ...
خب باپسرش ازدواج کردی
🌹 "رَبِّ هَب لی مِن لَدُنکَ ذرِّیَّه طیِّبه انَّکَ سمیع الدعاء" 🌹 من به دستای خدا خیره شدم معجزه کرد😍😍خدایا شکرت برای این معجزه،،هزاااااار بار شکرت،، بعد از نه سال و پنج ماه انتظار و تلاش ۹۹/۸/۲۴ ازمایش بارداری م مثبت شد،،،۹۹/۹/۱۵رفتم سونوگرافی و به لطف خدا قلب میوه ی دلم تشکیل شده بود،،۹۹/۱۰/۱۷ هم صدای قلبشو شنیدم و با چشمای لبریز از اشک شوق از خدا خواستم که همه ی اونایی که منتظرن این لحظه رو بچشن و این اشک شوقو بریزن،،اینارو نوشتم تا اونایی که عین خودم منتظرن،،امضامو بخونن و امیدوار بشن به ادامه ی مسیر،،به مسیری ک سخته ولی وقتی صدای قلب بچتو میشنوی تمام اون سختیا رنگ میبازن،،،محتاج دعاتون هستم و دعاگوی همه منتظرا،،خدایا بازم شکرت به عدد تپش های قلبم شکرررررررر،،رب هب لنا من لدنک ذریة طیبة انک سمیع الدعاء،،اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم
الان که دارم اینو برات مینویسم، کاملاً رایگانه، ولی واقعاً نمیدونم تا کی رایگان بمونه! من و دخترم بدون حتی یه ریال هزینه، یه ویزیت آنلاین از متخصص حرفهای گرفتیم. کامل بدنمون رو آنالیز کرد، تکتک مشکلات رو گفت و راهحل داد.
خودم کمر و گردنم خیلی مشکل داشت، دخترم هم پای ضربدری و قوزپشتی داشت… و باورت میشه؟ همهش رو درست کردیم!
دوتا از استادامون با من خوب بودن یکیش ک همیشه بهم میگفت بیا جلو بشین دم ب دیقه با من شوخی میکرد و بگو بخند مث دوست بودیم ولی اون یکی خیلی با جذبه بود تو کلاس همه ازش میترسیدن خدا شاهده سر کلاسش آروم نفس میکشیدن سکوت نشکنه داستان بشه ولی نمیدونم چرا من ازش نمیترسیدم اونم فقط ب من چیزی نمیگفت و با اون جذبه وارد کلاس میشد میپرسید فاطمه خوبی؟چ خبرا؟کلی حرف میزدیم اگه بچه ها درس نخونده بودن ازم میخواستن ب استاد بگم هیچوقتم خواستمو رد نمیکرد روزی ک فهمید نامزد کردم شیرینی بردم نمیخورد منم گفتم از دست من قبول نمیکنین؟اونم برداشت....شوهرم نمیخواست درسمو ادامه بدم این استاد مدیر گروهمون بود دو ساعت رو مخم کار کرد حرف شوهرمو قبول نکنم ادامه بدم یاد داد ک نظرشو تغییر بدم...خیلی دوسش دارم مث برادربزرگ بود
ذهن های بزرگ درباره ایده ها بحث می کنند، ذهن های معمولی درباره رخدادها، ذهن های کوچک درباره افراد. “النور روزولت”