نمی دونم از کجا و کی بگم. ۱۵-۱۶ ساله بودم که برای اولین بار از مادرم یکم پول خواستم تا بزارم روی پولی که پس انداز کرده بودم و موبایل بخرم. گفت من نمیدم خودت پولاتو جم کن و بخر واجب که نیست. دیدم راست میگه واجب که نیست تا اینکه ۲-۳ روز بعدش داداشم که ۱۴ سالش بود ازش پول زیادی خواست تا play station چیزی بخره و مامانم بهش داد. هم دلم شکست هم از خودم خیلی بدم اومد که چرا رو انداختم و پول خواستم! و همین شد تا امروز که ۳۴ ساله هستم هیچ وقت هیچ چیز ازش نخواستم. جهزیه و مراسم نامزدی و حتی سیسمونی دخترم رو هم خودم کامل خریدم و به همه گفتم مادرم کرده. من از ۱۸ سالگی کار کردم و هزینه دانشگاه رو خودم دادم. بعد از ازدواجم از همسرم هم هیچ وقت پولی نخواستم و نصف هزینه های زندگی رو هم من میدادم.
همه کارای مادرم با منه یعنی ۹۵ درصدش. ما ایران زندگی نمیکنیم و مادرم چون به زبان اینجا مسلط نیست همیشه من مرخصی میگیرم و کاراشو انجام میدم. سالی یکبارم مسافرت میبرمش و در کنارش اگه جایی بره همیشه بهش پول میدم که داشته باشه.
متاسفانه در حال حاضر مادرم دچار سرطان شده و شرایط سختی داره.
من مدت ۷/۸ ماهه طلاق گرفتم و دخترم با خودم زندگی میکنه. درسته که شاغلم ولی تا به امروز حتی یکبارم نپرسیده که ایا به چیزی احتیاجی دارم یا پول کافی دارم یا نه. منم خدا رو شکر از پس هزینه های خودم و دخترم بر میام ولی پیش میاد که پول کم بیارم ولی از کسی نه انتظار دارم و نه می خوام که کمکم کنه.
حالا امشب برادرم و خانمش و من و دخترم خونه مادرم بودیم. ظاهرا می خوان خونه بخرن. داشتن با مامانم صحبت می کردن در مورد خرید خونه که من پرسیدم چی (البته چون خوشحال شدم پرسیدم) که مادرم به من گفت تو چی کار داری. خیلی ناراحت شدم ولی به روی خودم نیوردم. تا اینکه رفتم تو اتاق دخترم رو عوض کنم مامانم یواشکی و طوری که من نفهمم به اونا گفت شما بخرید من تا انقدر کمکتون می کنم.
راستش خیلی دلم شکست. من نه ادم حسودی هستم نه بخیلم. نمی دونم چرا پنهانی بهشون گفت طوری که من نشنوم. از خودم خیلی بدم اومد که چرا اون لحظه اونجا بودم و چرا مادرم انقدر هوای برادرم و داره و از من حتی یه سئوال نمیکنه که زندگیت چه طور میگذره؟
الانم نمیدونم چه رفتاری درسته. باز اون خاطره چند سال پیش موبایل برام زنده شد. من اون موقع با خودم عهد کردم که از مادرم هیچی دیگه نخوام. تا الانم هیچی ازش نخواستم فقط نمیدونم با این حس بدی که به خودم پیدا کردم چه کنم؟؟؟