من ایده آل نداشتم کلا به این تصور که هیچ کس نمیتونه منو خوشبخت کنه ازدواج کردم 😂😂😂 سطح توقعم خییییلی پایین بود و فکر میکردم بهترررین پسر دنیا هم نمیتونه مثل بابام که برای مامانم همسری میکنه همسر خوبی باشه برام
فکر میکردم هیچ کس لیاقتمو نداره😂😂😂😂
واسه همین کلا هیچ خواستگاری رو غیر از شوهرم راه ندادم و همشونو رد میکردم و اصلا هم برام مهم نبود که طرف همبازی بچگیمه یا چه میدونم باباش رفیق سی ساله بابامه یا فامیله یا همسایه ست یا هم کلاسیه استاده متخصصه پزشکه کارمنده هر شغل و جایگاه اجتماعی و خانواده ای داشت رد میکردم کلا به خواستگار و ازدواج فوبیا داشتم حتی نذاشتم یک بار پاشونو خونه بذارن
ولی شوهرم خیلی گیر سه پیچ بود دو سال صبر کرد تا راهش بدم خونه
بابام میگفت بذار این بدبخت بیاد دو سال منتظر مونده میگفتم از من سیر شدین میخواین ردم کنین برم؟
بابام میگفت بذار بیاد خودت ردش کن دو سال صبر کرده گناه داره خودت آب پاکی رو بریز دستش بره پی زندگیش
شوهرم منو دیده بود ولی من ندیده بودمش
دقیقا تا پشت در خونمون برسه مسخره ش میکردم🤭
هم اعتماد به نفسشو هم پررو و سه پیچ بودنشو هم شهرشونو🤨
وللللی وقتی توی آیفون خونمون دیدمش و بعدشم باهاش حرف زدم چنااااان ازش خوشم اومد که هنوزم که هنوزه بهش میگم حیف اون دو سالی که کمتر دارمت
قشنگ کپپپپپی بابامه 😍😍😍
ازدواج خوب خیلی خوبه درست انتخاب کن سطح توقعت رو هم بیار پایین که اگه یه وقت رفتاری دیدی که انتظارشو نداشتی جوری نخوره توی ذوقت که گند بزنی به زندگیت🤪