مثل برادرشوهرمن که یه روز بااصرارخیلی زیادشام دعوتمون کرده بود ماشب رفتیم شام خونه شون برادرشوهرم نیومد خونه بعد پدرش زنگ زد مهمونات اومدن کجایی تو زشته بیاخونه...برادرشوهرم دادزد من دعوتشون نکردم که کجا دعوت کردم الکی میگن...
باشد که ما بدون دعوت رفته بودیم مگه باید دادبزنخ که چرااومدن درحالی که شوهرکن چندین باراونو وزندگیشو نجات داد خیلی پشتش بود تو همه کاراش وبلاهاش ...
یه عمرزندان خورده بود بهش شوهرم نجاتش دادنزاشت یه روز هم بره زندان زندگیشو بهش برگردوند شوهرمن ...آیا رفتارباهمچین برادرنمونه ای این طور باید باشه؟؟؟خیلی ناراحت شدیم برگشتیم خونه مون ....دوروز بعدش تصادف بدی کرده بود که بازشوهرم جمعش کرد ...نمک نشناس