بچهها امروز رفته بودم خونه مامانم من رو تختیم روشنه همین که شب اومدم رفتم تو اتاقم دیدم لک افتاده رو تختم گفتم شوهرم که نبوده منم نبودم پس صد در صد یکی اومده خونه چون تخت من همیشه تمیزه تمیزه بچه ها ببخشید لک منی بود😷😷اعصابم ریخت بهم رو بالشتیارو نگاه کردم دیدم موی بووور😲من موهام مشکیه نشستم زدم زیر گریه حالم داشت از شوهرم بهم میخورد داشتم دق میکردم بچه ها برای یه لحظه فهمیدم چقد غمی که بعضی خانومای سایت تحمل میکنن سنگین و زیاده یه لحظه گفتم همه زندگیم دود شد رفت روهوا فردا میرم دادگاه حتی قیافشم نمیخوام ببینم اومدم بیرون دیدم پر خوراکیه رومیز و لای خوراکیا یه دستبند بود برام آشنا اومد روش اسم همون بنده خدایی رو نوشته بود دختر اورده بود دوزاریم افتاد یادم افتاد این دستبند پسره خواهرشوهرمه اون اصلا این سمتا پیداش نمیشه خودمم میدونستم همش دنبال اینکاراس چون پیج اینستاشو دارم با یه دختره در رابطس...بااینکه بازم مسئله افتضاحی بود بازم گفتم خدایاشکرت😔هیچی نگفتم تا شوهرم بیاد گفتم کی تو خونه بوده امروز دیدم من من کرد گفت هیچی فلانی اومده بوداسم خود پسررو گفت...گفتم اون اینجا چکار میکرد اصلا تو خونه چکار میکردی مگه سرکار نبودی گفت بزار توضیخ میدم فلانی زنگ زد منم روم نشد نه بگم اخه با دختره قصد ازدواج داره😠
هرچی زدم اسم گفت یا تکراریه یا معتبر نیست منم اعصابم بهم ریخت زدم اسم ندارم بابا نوشت ثبت شد😐😐😐
💜💜سر کلاس استاد گفت: پشت یک مرد موفق یک زن بوده..یکی پرسید:پشت یک زن درمانده و بی پناه چه کسی بوده؟ ــــ استاد به بهانه ای کلاس را ترک کرد! اما همه جوابش را می دانستیم: ««یک نامرد»» 🙃
خاکبرسرشون این نجساتهای کثیف دنیارو به گو کشیدن ..اون ازدواج شوم شوم که قبلش گناه بشه ...همین کارها که گره کور به زندگی میشه ..و بلا و بلیات سرشون نازل میشه