بچه ها این زنیکه فکر میکنه عروس که میگیره دیگه هیچ تعلقی به خانوادش نداره کلا باید صبح تا شب خونه مادرشوهر باشه وردستش منم اینطوری نیستم دوهفته یه بار میرم هرسریم که میرم کلی بدو بیراهو تیکه میندازه سکوت میکنم این سری بنا به دلایلی یه ماهی بود وقت نکرده بودم برم دیشب رفتم خونشون لای درو بازکرده میگه چیه بلدی بدویی بری خونه ننت اینجا یه ماه یه بار بیای فکر کردم داره شوخی میکنه گفتم مامان جون ببخش بچم مریض بود گیر اون بودم دیدم دست پسرمو گرفت کشید تو گفت برو تا یه هفته بچرو نمیدم بهت تا بفهمی بچرو از من دور میکنی چه حالی میشم من 😤😤پدرشوهرمم خونه نبود دیوانه تنها بود حالا بچم هی گریه میکنه منم هی در میزنم باز نمیکنه اعصابم ریخت بهم رفتم خونه زنگ زدم شوهرم گفتم هرقبرستونی هستی بیا تا به بابات زنگ نزدم آخه باباش خیییلی رو ما حساسه پسر اولش طلاق گرفته اصلا و ابدا از اسم طلاق ما دوتا رنگش میپره بارها به مادرشوهرم هشدار داده بازندگی اینا کاری نداشته باش اگر بینشون بخاطر تو شکرآب بشه روزگارتو سیاه میکنم اما کو گوش شنوا زنیکه حالیش نیست....
اعصابم از گریه های بچم ریخته بود بهم زنگم میزدم جواب نمیداد هیچی خلاصه شوهرم اومد گفت چت شده چرا داد میزدی