من ۲ ساله ازدواج کردم و آبجیم ۶ ساله اون یه بچه ۶ ساله داره و من یه ۴۰روزه ...
۳سال پیش سر یه موضوعی من و شوهر آبجیم باهم دعوامون شد و قضیه دعوا این بود که (شهرستان بودیم و من با بابام صحبت کردم که یه هفته بیشتر بمونم و بابام قبول کرد و از اونجایی که آبجیم اینا ماشین نداشتن با ما اومدن و رفتیم در خونه بابابزرگم برای خدافظی که من گفتم بابا من بمونم دیگه بابام گفت باشه همین که خواستم پیاده شم شوهر آبجیم یه مشت زد تو پلهوم و گفت تو بیجا میکنی بمونی منم گفتم به تو ربطی نداره و غلط میکنی منو میزنی و کلی حرف بارش کردم و آقا بهش برخورد و برگشت تا این دخترتون ( من )تو اون خونس دیگه من و زن من پامو خونتون نمیزاریم و برگشت به بابام گفت تو باید میزدی تو دهن دخترت و بابام هیچی نگفت و اونم نصف راه پیاده شد و با اتوبوس اومد ...