یه زن عمو داره,اونم ول کن ما نیس,باورت میشه شوهرم رفته بود شهرشون کارداشت,زن عموش و خواهراش هم اومده بودن باهاشون خونمون!خریدشون رو کردن دوروز هم پذیرایی شدن,بعدشم توقع داشت شوهرم ببرتشون خونشون اینهمه راه,منم تو اسباب کشی بودم,قبلش هرچی به زن عموش گفتم الان نیاین بعد که من رفتم خونه جدید اسباب کشی کردم بیاین,زن عموش خیلیییییییی پررو هست,بازم بلند شده بود اومده بود,منم دیگه نتونسم تحمل کنم,به شوهرم گفتم من اسباب کشی دارم تو میخوای بری زن عموت برسونی?خلاصه یه بحث کوچولو شد اونا هم با چک وپوز اویزون رفتن,