من 20 سالمه ولی هنوز برای بیرون رفتن باید عذاب بکشم چون مامانم نمی زاره....از این بد تر هر کاری که خودش نتونسته انجام بده تو جوونی رو وظیفه ی من می دونه انجام بدم.....مثلا خودش هم سن من بوده رفته ازدواج کرد و به عشقش رسیده حالا به من میگه نه تو باید فقط درس بخونی پزشکی تهران....من شدم اسباب بازیششش ...خودش حال کرده و بد بخت شده می خواد مثلا به من کمک کنهههه در حالی که من داغونمممممممم داغون شدم از نظر روحیییی...هیچ دلخوشی ندارممم ...چند بارم به خودکشی فک کردمااا ولی بازم می ترسممم دعا کنین سریعتر بمیرممم چون می دونم من با این مامانی که دارم یه روز خوش نخواهم داشت وتا جووونی من و تباه نکنه دس از سرم بر نمی داره
من اصلا مشکلی ندارم که مادرم کمکم کنه راهنمایییم کنه بالاخره جوونم نا دونم ولی نه این که امر و نهی کنه ...چیزی که اذیتم می کنه این که تو جووونیش هر کاری خواسته کرده واسه ی زندگی منم اون تصمیم می گیره انگار خدا بهش عمر دوباره داده
[QUOTE=81954534]وا یعنی چی رو دختر18ساله دست بلند میکنه؟ اصلا سر چی کتک میزنه؟🤔[/QUOTE هر وقت طبق خواستش نخوام عمل کنم تازه طوری هم دعوام می کنه که همسایمون که دختر جججونی هم سن من هم می فهمه واییی چه قد من بد بختمممم
ما را به دعا کاش فراموش نسازند رندان سحرخیز که صاحب نفسانند 💙 خوب بمونیم حتی اگه دیگران تلاش کنن برای بد شدنمون 💙 " فراموشت نمیکنیم تو را ک برای امنیت ما جان فدا کردی "
خودم حق انتخاب ندارم زندانی ام دیگههه ....خودم دلم روانشناسی می خواد
منم روانشناسم
خیلی هم موفقم
مگه فقط پزشکی درآمد داره؟
اونم اگه علاقه نداشته باشی ، عمومی میمونه درآمد زیادی نداره
ما را به دعا کاش فراموش نسازند رندان سحرخیز که صاحب نفسانند 💙 خوب بمونیم حتی اگه دیگران تلاش کنن برای بد شدنمون 💙 " فراموشت نمیکنیم تو را ک برای امنیت ما جان فدا کردی "