مثلا من خودم یه بار برف اومده بود اونروزم مدرسه بودیم یه مدیر داشتیم فوق الهاده خشن بود که بچه ها ازش مثل چی میترسیدن من اومدم از کنارش بگذرم که پام لیز خورد چنگ انداختم به چادرش نه یه بار نه دوبار اونم عصبی شد دستمو گرفت پرتم کرد گفت نمیدونستم فلجم هستی 😅😅😅هنوزم یادم میفته خندم میگیره