ما پیش اونیم مجبورم فعلا با اینا زندگی کنم خسته م کرده دیشب به شوهرم میگفت قدم زنت نحسه بد قدمه خواهر شوهرم شوهرش اخلاقش خوب نیست باهم نمیسازن من عید امسال عروسی کردم اون هم میخواست طلاق بگیره با خواهش و التماس شوهرش برگشت خونش به شوهرم میگفت همش بخاطر زنته شوهرمم گفت اصلا به اون ربطی نداره اینکه اون اینجوری شده به زن من ربط نداره دست بردار دیگه اونم هی میگه چراغ روشنه بخاریت چرا زیاده اتاق من بزرگه گرم نمیشه وقتی کمش میکنم منم زود سرما میخورم سرما هم بخورم تا یه ماه ولم نمیکنه به همه چی گیر میده امکان جدا شدن هم ندارم نمیدونم چیکار کنم