2777
2789
عنوان

چگونگی رابطه با خانواده شوهر

| مشاهده متن کامل بحث + 445 بازدید | 41 پست
یبار ببرش یه گوشه که کسی نباشه و نبینه بهش بگو من یه رویی دارم که هنوز نشون ندادم اگه ابروتو احترامت ...

وای چقد سیاست..کاش منم اینجوری بودم

چشم چشم دو ابرو،چشمای گریان بی سو،کمرم بند شکسته آن کمند گیسو،وقت باران همه ی پنجره ها میرقصند،باز کن این پنجره را باز هوا میخواهم
یبار ببرش یه گوشه که کسی نباشه و نبینه بهش بگو من یه رویی دارم که هنوز نشون ندادم اگه ابروتو احترامت ...

اینجور ادما اصلا نمیترسن. من 5 ساله ازدواج کردم عین این سالها بهشون گفتم چقدر همسرم باهاشون حرف زد. اصلا فایده نداره. 

عشقم همسرم و فرزندانم

بچه‌ها، دیروز داشتم از تعجب شاخ درمیاوردم

جاریمو دیدم، انقدر لاغر و خوشگل شده بود که اصلا نشناختمش؟!

گفتش با اپلیکیشن زیره لاغر شده ، همه چی می‌خوره ولی به اندازه ای که بهش میگه

منم سریع نصب کردم، تازه تخفیف هم داشتن شما هم همین سریع نصب کنید.

یا شماهم باهاش خیلی بدی که اینجوری رفتار میکنه یا مشکل روانی داره مادر همسرت، وگرنه هیچ توجیه منطقی ...

من که تو این 9 سال خانواده ی پدری شوهرمو ندیدم چون یکسال بعد ازدواج مادرشوهرم باهمشون قطع روابط کرده، یه بار تو یه مراسمی شوهرم از دور عموشو نشونم داد همین، ولی خانواده ی مادریش زیاد رفت و امد ندارنندارن، فقط تو 9 سال خونه ی یکی از دایی هاش با مادرشوهرم عیددیدنی میریم اونا هم خونه ی ما نمیان، از کل طایفه ی شوهری فقط یه مادرشوهر دارم و یه جاری که به لطف مادرشوهرم با جاریمم اصلا رفت و امد نداریم، شاید سالی یه بار خونه ی مادرشوهر ببینمشون، دلم میخواست وقتی ازدواج کردم کلی فامیل جدید داشته باشم،بچه ام تنها نباشه

شاید تو رو هم میزنه تو سر اون عین مادرشوهرم  تازه اون که جاریته دلت نمیسوزه  مادرشوهرمن ...

آره دقیقا عین این رفتارو با اونم داره، اوایل باهم صحبت میکردیم ولی بعد اونقدر شوهر اون پولدار شد که زیاد حرفی باهم نداشتیم

مادرشوهره دیگه... نمیشه کاریش کرد.. باهاش هم کلام نشو و نسبت به حرفاش واکنشی نشون نده تا فکر کنه خیلی ببخشید داره با دیوار حرف میزنه... اینقدر به حرفاش اهمیت دادی و بها دادی میدونه چطوری آزارت بده.. میگه قدش بلنده خیلی بی تفاوت بگو فد خیلی بلند هم خوب نیست... وسایلش ال و بل هست بگو از اونا همکارم داشت یه روزه گذاشتش سطل آشغال... یا جواب نده یا خیلی خیلی خونسرد و با آرامش بزن توی ذوقش.... 

ولی ببخشید مادرشوهرت خیلی خیلی بی شعوره که همه ی حرکاتش به یک طرف دیر زنگ بزنی میگه فکر کردم اتفاقی برای پدر و مادرت افتاده! 

من بی احترامی به خودم را یادم میره ولی بی احترامی به پدر و مادرم را هرگز یادم نمیره و یه روز تلافی میکنم... بهش میگفتی مطمئن باش مامانم اول تو را کفن میکنه بی تربیت!

از دریا آموختم غرق کنم کسی را که از حدش گذشت......!!
من که تو این 9 سال خانواده ی پدری شوهرمو ندیدم چون یکسال بعد ازدواج مادرشوهرم باهمشون قطع روابط کرده ...

عزیزم وقتی نرمال نیستن همون بهتر که رفت و آمد محدود داشته باشید. با اقوام و خانواده خودت و دوست هاتون رفت و آمد کنید، با کسایی برو و بیا داشته باشید که اعصابتون بهم نریزه و حالتون باهاشون خوش باشه. بچت فامیل پدری داشته باشه اما به چه قیمتی؟ که اعصاب همتون بریزه بهم و کلی اذیت بشید؟

باغ وحش ؛ تنها زندانی که زندانی هاش بیگناه ترین هستن 💔
یبار ببرش یه گوشه که کسی نباشه و نبینه بهش بگو من یه رویی دارم که هنوز نشون ندادم اگه ابروتو احترامت ...

هیچ وقت جلو جمع نمیگه، همیشه زنگ میزد بعد که به شوهرم میگفتم، میگفت من نگفتم، منم متاسفانه مجبور شدم صداشو ضبط کنم، یه مدت دست ورداشت ولی بازم شروع کرد

آره دقیقا عین این رفتارو با اونم داره، اوایل باهم صحبت میکردیم ولی بعد اونقدر شوهر اون پولدار شد که ...

منو خیلی مسخره میکرد و چهره ام رو مقایسه میکرد

من ساده پوشم اهل آرایش نیستم چادر میپوشم 

همش میگفت فلانی چقدرررررررررررررر جووون و قشنگه طرف 20 سال از من بزرگتر بود یا میگفت از تو خیلی جوون تره 

جگرم میسوخت

من حالا باهاش خیلی بد شدم کلا وقتی حرف میزنه نگاش نمیکنم سرم رو گرم میکنم وسط حرفاش پامیشم دنبال بچه ها میرم و....

میخواست نگه

من خیلی باهاش خوب بودم 

از دختر نداشته اش بهتر بودم از کار و کمک بگیر تا هدیه بخرم براش 

تنها کاری که میتونی بکنی بی محلیه 

یا بگی اهههههههههههههههههههههههههه نمیدونستم بعد سریع موضوع رو عوض کن 

هیچ وقت جلو جمع نمیگه، همیشه زنگ میزد بعد که به شوهرم میگفتم، میگفت من نگفتم، منم متاسفانه مجبور شدم ...

من هم جلوی جمع نمیگفت وقتی تنها میشدیم آخرین بار جلو شوهرم گفت کفری شدم 

الان هم به شوهرم گفتم حق نداری من و مامانتو تنها بزاری

عزیزم وقتی نرمال نیستن همون بهتر که رفت و آمد محدود داشته باشید. با اقوام و خانواده خودت و دوست هاتو ...

چیزی که منو آزار میده، من هی این پرونده رو تو ذهنم میبندم، هی بازش میکنه، از الان من استرس عید رو گرفتم، که میگه باید پیش ما سال تحویل کنین، من دلم میخواد یا تنها باشین یا نهایتا پیش پدر و مادرم، هر سال که پیش اونا نبودیم، اونقدر از ساعت اول سال نو دعوا و اسمس و پیام و . .. میده که ترجیح میدم بخاطر عذاب بدش با اونا تحویل کنم و راحت بشم، ولی جدیدا مامان و خواهر خودم شاکی شدن، میگن تا کی میخوام زیر بار زور بری

ارسال نظر شما

کاربر گرامی جهت ارسال پست شما ملزم به رعایت قوانین و مقررات نی‌نی‌سایت می‌باشید

2790
2778
2791
2779
2792
پربازدیدترین تاپیک های امروز