خدایا بابت همه چیز شکر لین حرفام اصلا برای ناشکری نیستا فقط دلم گرفته خودتم میدونی جز اینجا جایی ندارم حرف بزنم
بچه ها خیلی خستم از همه چیز اصلا وقتی برای خودم ندارم همش بچه کار بچه کار بچه کار
بچم یکسالشه شوهرمم بیرون شاغله خودمم بخاطر بچم درسو بوسیدم فعلا گذاشتم کنار
تازه بچم راه افتاده همشششش دنبالش اینور اونور باید بدوم
از اونور کارای خونه لباس جارو غذا مرتب گردگیری و....
شهر غریبم خانوادم نیستن و خانواده شوهرم طبقه پایینن اما خب نمیشه روشون حساب کرد ینی خودمم نمیخوام
واثعن بچه داری سخته من حتی بش فکر میکنم استرس میگیرم
تا الان هیچی نگفتم اما امشب خیلی بهم فشار اومد
عزیزم حال و درگیری تو ارزوی قلبیه من و هزاران نفر دیگس
سالمی سلامتی شوهرت سالمه بچت سالمه سقفی داری و یه درامد بخور حلال دیگه این معنیه خوشبختیه فدات شم
بچتو بزار پیششون برو ذنبال درس یا حداقل یک ساعت استراحتی بکن
کلی کار رو سرم ریخته بود شوهرم زنگ زده مامان باباشو دعوت کرده ب صرف میوه
بخدامنم همینم وقت نمیکنم به خودم برسم آشپزخونه روتمیزمیکنم میبینم اتاق روکثیف کرده اتاقوتمیزمیکنم میره سراغ حال😣😣
بهش میگم خب توروخدا ببین وضع خونه رو ببین انگار بمب ترکیده میگه ن اونا ک غریبه نیستن میگم میفهمی من دوس ندارم مامانمم ایجور خونمو ببینه ینی چی؟؟؟
بعد اخر در اومده میگه اصل پدره مادر رهگذره(یعنی من اینجا مسافرم) منم عصبی شدم گفتم ک اینطور تو اگ عرض داری ده دقیقه بچتو بگیر بعد شعار بده بعد رفتم تو قیافه ک خودش اومد ب معذرت خواهی
ارسال نظر شما
این تاپیک قفل شده است و ثبت پست جدید در آن امکان پذیر نیستتاپیک های به روز شده
30 ثانیه پیش
پربازدیدترین تاپیک های امروز
داغ ترین های تاپیک های امروز
