2777
2789
عنوان

میخوام درد دل کنم بیاین😓

296 بازدید | 32 پست

ی دوست خانوادگی چندیییین ساله داریم ما که هرجا میخواستیم بریم هرررکاری میخواستیم بکنیم بااینا بودیم

من با دخترش ب اسم سحر 

مامانم با مامانش ب اسم صبا 

روابطمون این شکلی بود 

تابستون سر تولد من سحر شروع کرد بچه بازیو مامانش طرف اونو گرفتو پیام داد به مامان من هرچی خواست گفت

گذشت از اونموقع تااالان هر مناسبتی بوده من به خاله صبا پیام دادمو تبریک گفتم اونم ی تشکر کرده 

ولی سحر اصلللاااا ب مامان من هیچ پیامی نداده


الان حدود7ماه میشه اونا قهر کردن

منو سحر ی مدت بعدش روابطمونو داشتیمو باهم صحبت میکردیم ولی مامانا هنوز قهرن



من یکی دوماه پیش گفتم بزار پاشم برم خونشون همو ببینیمو اینا شاید حل شد رفت پی کارش عیدم عروسیمه کدورتا از بین بره بهتره من از سحر بزرگترم از من شاید انتظار دارن


زنگ زدم ب مامانش هرررچی زنگ زدم جوابمو نمیداد

دیگه ولش کردم یهو دیدم10دیقت بعدش مامانش زنگ زد یه بوق خورد سریع قطع کرد

بلافاصله زنگ زدم دوبار جواب نداد!!!!!

دیدم نه انگار نخواسته کلا جوابمو بده!

منم بیخیال شدمو گفتم اگه نخوان ک ب زور نمیشه ارتباط برقرار کرد😕


حالا چند روز پیش تولد سحر بود

باباشم تازگی بازنشسته شد

از طریق یکی از دوستای مشترک شنیدم ک سحر گفته مامانم میگه من از پگاه انتظار دارم ک اون بیاد خونمون کاری ب روابط ماها نداشته باشه!!!

منم گفتم خب حالا ک همچین چیزی گفته

بزار الان ک بهونه هم دارم برم شیرینی و کادو بگیرم هم واسه بازنشستگی باباش هم تولدشو تبریک بگم

میگن تو جهنم یه اتاق هست پُر بچه مهمون  

دیشب با شوهرم رفتم کیک گرفتمو یه کادو براش گرفتم زنگ زدم بهش ک سحر کجایی؟؟


ساعت8ربع کم بود


گفت با دوستم بیرونم گفتم دارم میام خونتون کی میای؟گفت تو بروووو خونمون مامانم خونس من تا8ونیم میام گفتم باشه


من گفتم بزار همون 8ونیم برم ک با خودش برسم خونه

یکم تاب خوردیم با شوهرم تا هشتو نیم رفتم جلو در آیفون زدم حدود 4_5دیقه جلو ایفون وایسادم دوسه بارم زدم درو باز نکردن!!!!!



زنگ زدم گفتم سحر مامانت خونه نیس؟گفت نمیدونمم


اها اینم بگم ک قبل از رفتن6_7بارم ب مامانش زنگ زدمو جواب نمیداد


ب سحر گفتم ی زنگ بزن ببین مامانت کجاست جواب منو ک نمیده گفت منم هرچی میزنم جواب نمیده صبر کن من خودم میام الان

میگن تو جهنم یه اتاق هست پُر بچه مهمون  

بچه ها بعد مدت ها جاریمو دیدم، انقدررررر لاغر شده بود که اولش نشناختمش!
پرسیدم چیکار کرده که هم هرچیزی دوست داره میخوره هم این قدر لاغر شده اونم گفت از اپلیکیشن زیره رژیم فستینگ گرفته منم زیره رو نصب کردم دیدم تخفیف دارن فورا رژیممو شروع کردم اگه تو هم می‌خوای شروع کن.

هشتو نیم شد 10


من تا ساعت10داشتم تاب میخوردم تو شهر ک سحر برسه خونه ولی خبری نبود 10و 15دیقه زنگ زدم گفتم سحر اومده بودم کیک و کادو بهت بدم ولی دیگه دیر شد من دارم برمیگردم ی شب دییگه بهت میدم کادوتو


گفت نههه وایسا میخوای چیکارشون کنی حالا الان میام

گفتم کجایی؟

دقیقا اووون سر شهر بود!!!بعد یک ساعت و نیم ک من معطل شدم (با دوستش بیرون بود)


خب نمیخواستی بیای میگفتی کار دارم چرا منو کاشتی جلو در😐


خلااااصه ده ونیم پیام داد ک من رفتم خونه،مامانم خونه دوستشه بابامم حموم بوده درو باز نکردن برات پاشو بیا الان


شوهرم گفت ولش کن بیا نریم گفتم نه دیگه بزار برم بهش بدم خوشحال میشه


همین ک رفتم ایفونو بزنم یکی از همسایه هاشون ریموت پارکینگو زد ک ماشینشو ببرع داخل دیدم بلهههههههه

ماشین مامانش تو پارکینگه اصلا!!!


ب رو خودم نیاوردم ایفون زدم دوباره 4_5دیقه طول کشید بعد دوسه بار ایفون زدن درو باز کرد برام


رفتم بالا در واحدو زدم وایسادممممم

صداشون میومد انگار داشتن بحث میکردن

من ی حس بدی گرفتم انگار داشتن سر من بحث میکردن

منم دیدم بابا اینا اصلا دلشون نمیخواد من برم خونشون! مگه اجباریه؟!

اگه ادم منتظر مهمون باشه در واحدو که نیم ساعت بعدش باز نمیکنه😐


قبول دارم اینجا کار بدی کردم ولی اولین کاری ک ب ذهنم اومد این بود کادو و شیرینی رو گذاشتم پشت در و رفتم



رفتم پایین و سوار ماشین شدمو رفتییییم دیگه نزدیکای خونه بودیم سحر زنگ زده پگاه کجایی؟؟؟گفتم نزدیک خونه


میگه چرا اینکارو کردی و سرو صداااا تو واسه من اوردی اینارو گفتم من قرار نیست نیم ساعت جلو در بمونم که منتظر مهمون بودی درو وا میکردی میگه اصن در نزدی😐

میگن تو جهنم یه اتاق هست پُر بچه مهمون  

سرتونو درد نیارم


رسیدم خونه دیدم مامانش پیام داده ب مامانم ک دخترتم مثه خودت بیشعوره یکم شعور یادش بده من محتاج کادوی دخترت نیستم همشم ریختم دور

بخاطر اشکای دخترمم ازتون نمیگذرم😕

میگن تو جهنم یه اتاق هست پُر بچه مهمون  
سرتونو درد نیارم رسیدم خونه دیدم مامانش پیام داده ب مامانم ک دخترتم مثه خودت بیشعوره یکم شعور یا ...

دیگه منم پیم دادم بهش ک دستت درد نکنه من بیشعورم؟

و هرچی تو دلم بود گفتم و بهشم گفتم ک من با وجود اینکه میدونستم خونه ایو درو دورم باز نکردی بازم اومدم ولی بازم درو باز نکردین

اینم گفتم ک من دیگه شمارو توی خیابونم ببینم سلام نمیکنم هر ارتباطی بینمون بوده همینجا تموم شد و خدافظ

میگن تو جهنم یه اتاق هست پُر بچه مهمون  
ب نظر من قطع رابطه کن بهترین کاره

اره الان تکلیفم مشخصه

تا قبل از این نمیدونستم دوستیم یا دشمن!

حداقل الان دیگه میدونم

میگن تو جهنم یه اتاق هست پُر بچه مهمون  
سرتونو درد نیارم رسیدم خونه دیدم مامانش پیام داده ب مامانم ک دخترتم مثه خودت بیشعوره یکم شعور یا ...

به درک 😑

زیباترین حس دنیا مادریست😍مادری فقط عشق وحال وبوس وبازی ولوس شدن وشیرین کاری نیست.مادری یعنی خستگی.....موی شونه نزده ...چای سرد....نصف شب بیدارموندن وسرگرم کردن بچه....نق زدن وگریه...بدغذایی...دعا برای پی پی کردن بچه یبوس...تعویض پوشک....ازهمه بدتر وقتی دستشویی داری وبچه نمیذاره بری😩😧.........مادربودن  یعنی  خودت وقف کسی کنی که عاشقانه دوستش داری هرچندبزرگ بشه یادش نمیاد😧

وای تو چه گیری هستی ول کن بابا من بودم با همون بار اول دیگه سراغشونو نمیگرفتم به هر طریقی بی احترامی کردن بعد کسی که نخواد مامانمو ببینه عمرا من بهش محل هم بدم چه برسه این همه پیگیرشون باشم .اشتباهت اون همه منتظر بودن بوده فامیل هم باشه با این رفتار باید بزاریشون کنار چه برسه دوست خانوادگی .

ارسال نظر شما

کاربر گرامی جهت ارسال پست شما ملزم به رعایت قوانین و مقررات نی‌نی‌سایت می‌باشید

2790
2778
2791
2779
2792
داغ ترین های تاپیک های امروز