اولش هیچی نمیگم میگم تو راست میگی ولی موقع ارامش متوجه اش میکنم حرفش اشتباه بود مادر شوهر من با پدر شوهرم دعوا میکنه تا چند روز قهره حتی کلامی حرف نمیزنه غذا نمیپزه انگار نه انگار که شوهره هست شوهرشم میگه اگه چاره داشتم و داماد و عروس نداشتم یه لحظه هم تحملت نمیکردم بعدم دعوا را میرسونن به دختراش وشوهر من که اره ما دعوا کردیم
عزیزم خودت بهتر میدونی .من همیشه قهر میکنیم با خودم فکر میکنم اگه شوهرم رفت سرکار ولی زبونم لال خدایی نکرده چیزیش بشه هیچوقت خودمو نمیبخشم این دنیا ارزش این چیزا رو نداره.برو آشتی کن دلت اروم بشه به غرور و این چیزام فک نکن.
اینا را بخدا ما هم داشتیم نمیخوام بد مادر شوهرم را بگم اما یه دعوا بینمون شد مادرش اومد بالا به شوهرم گفتم چرا میخوای بری بیرون نمیگی کجا شوهرم گفت به تو ربطی نداره مادرش برگشت گفت مگه پسر من میتونه هر جاخواست بره به تو بگه من ماندم اصلا از اون به بعدش گفتم حق دخالت نداره و به یه ادم مطمئن گفتم بگو حتی اگه ما هم دیگه را کشتیم نیا بالا و دخالت کن الان میره بیرون وقتی قهریم ولی بعد اشتی میگه کجا رفتم وچیکار کردم یه ادم که شوهرت ازش حرف بخونه ندارید
باید این عادتشو کمک کنی بذاره کنار
وقتی شمت نمیری اونم یاد میگیره چند روز بیشتر قهر کنه
همیشه زود برو جلو و بگو که من نمیخوام بینمون دلخوری باشه ازت دلخورم اوایل من شوهرم کوتاه نمیدمد من زود میرفتم پیش و میگفتم ما باهم قهری نداریم یاد گرفت خیلی بهتر شد
الانم خیلی بهش غر زدم یه ۲ساعت هیچی نگفت حالاهم ناراحته رفتع بیرون شهر زنگش زدم میگه بذار مغزم آسوده باشه 🤔
ارسال نظر شما
جدیدترین تاپیک های 2 روز گذشته
تاپیک های به روز شده
56 ثانیه پیش
1 دقیقه پیش
پربازدیدترین تاپیک های امروز
داغ ترین های تاپیک های 2 روز گذشته
داغ ترین های تاپیک های امروز
