2777
2789
عنوان

دارم دق میکنم بچمو برده

3502 بازدید | 100 پست

سلام خیلی حالم بده میشه دلداریم بدید دارم دق میکنم 

یه پیش ضمینه بگم

من با همسرم اصلا تفاهم نداریم11سال تفاوت سنی داريم من خیلی زود رنج هستم و زود ناراحت میشم همسرم به شدت بچه ننه مشروب خور خودشو دست بالا میگیره عصبی بد دهنه بی محبت و خسیس 

بزارید از یه دعوا قبل این بگم

بلائی نبوده که سرم نیاورده باشه

ما تو یه واحد از خونه پدرم تو یه ساختمون زندگی میکنيم بعد 7سال 3_4 ماه تازه داره اجاره میده به بابام 

 قبل این دعوا بحثمون شد گرفت موهای منو خیلی کشید میگفت جاش نمی مونه که جلو بچم خیلی موهامو کشید و کتک زد دست بزن هم جدیدا پیدا کرده بعد رفت بیرون اومد نشست گریه که دیگه نمی زنم ببخشید گفتم دفعه بعد بزنی دیگه باهات نميمونم 

تا این دعوا سه شب پيش

بچه ها باورتون نمیشه!  برای بچم از «داستان من» با اسم و عکس خودش کتاب سفارش دادم، امروز رسید خیلی جذذذابه، شما هم برید ببینید، خوندن همه کتابها با اسم بچه خودتون مجانیه، کودکتون قهرمان داستان میشه، اینجا میتونید مجانی بخونید و سفارش بدید.

دیدم در اتاقو باز کرد گفتم سرد دیدم قليونو آورد نشست به کشیدن گفتم چقد ميکشي قرار بود هفته ای دوبار بیشتر نشه الان داره به روزي دوبار می کشه گفت ميکشم که می کشم گفتم منطقت اینه پس منم برخلاف میل تو هر کاری کنم بگم کردم که کردم گفت به تو مادر فلان فلان ربطی نداره عصبی شدم رفتم جلوش گفتم چرا فوحش ناموسی میدی مگه من به خانوادت فحش میدم گفت گمشو پدر سگ مادر فلان منم فحش دادم گفتم خوبه

یهو جلوش بودم دستمو گرفت پيچوند برد پشتم نفسم گرفت با اون دستم دستشو چنگ زدم ول کرد پاشدم فرار کردم بلند شد افتاد دنبالم از موهام گرفت کشید دور خونه گفت کجا میزنم من که نمی زنم مگه جاش می مونه بعد از گردنم گرفت پرتم کرد بچم پایین بود انقدر داد و فحش داد تا بابام اومد بالا

گفت چرا اينطوري میکنی دستشو نشون داد که چنگ زدم به بابام گفت بیا بگیر بزنش بابام گفت تو کم زديش بابام رفت بیرون منم دنبالش رفتم ولی نرفتم پایین نشستم تو پله باز برگشتم تو گفتم من چرا برم تو باید بري بعد صندلی اشپزخونرو پرت کرد طرفم باز حمله کرد دیگه اومدم پایین دیدم ول نميکنه

بعد تو پله فحش داد بابام گفت دهنتو ببند دیگه بیا برو دیگه خستمون کردی بابای من خیلی آدم صبوريه هر کس ...

عزیرم یه فکرجدی کنین

بابات باید زهرچشم نشونش میداد

من تکه ای از پازل خداوندم،میدانم آفریدگاری دارم که همیشه بوده،همیشه هست،رهایم نمی کند،عدم درقاموس پروردگارم واژه ای بی معناست...من قطعه ای اززندگانیم،تکه ای از پازل هستی،خدایم مرا آفریده تا آینه ی او شوم..آفریده تا جان ببخشم،امید دهم،من تکه ای از پازل زندگی هستم،اگر خود را گم کنم همه چیز وهمه کس ناقص می مانند.من باید آگاهانه زندگی کنم تا پازلی که خدا چیده بر هم نریزد.❤👨👦👶👼❤

چرا تا الان با ايشون موندي برام سواله؟؟🤔


حال من خوب است اما با ❤ تو ❤ بهتر میشوم / آخ...تا میبینمت یک جور دیگر میشوم   خدا جونم خودت مواظب پسرم باش🌸(فَاللّه خَيْرٌحافِظاً وَ هُوَ اَرْحَمُ الرّاحِمينَ)  🌸🌸ممنونم بابت همه چي خداي مهربونم🙏

بچه ها بچمو برده سه روزه برده خونه مادر از خدا بی خبرش دارم دق میکنم همیشه دنبال نقطه ضعف از من حالام بچرو اسلحه کرده بچم مظلوم خدا الان چی میخوره چیکار میکنه دارم ميميرم دلم تنگ شده واسش تازه داشتم از پوشاک ميگرفتمش

بچت ننشو خون به جیگر میکنه چند روز دیگه التماست میکنن که بری بچتو بگیری. دقیقا به عنوان اسلحه برده که منتشو بکشی و برگرده. فعلا سکوت کن


کریستین بوبن نویسنده مورد علاقه من تو کتاب دیوانه وار می‌گه هنر اصلی هنر فاصله هاست. زیاد نزدیک به هم می سوزیم. زیاد دور از هم یخ می زنیم. باید جای درست را پیدا کنیم و همان جا بمانیم.برای من عجیبه ما معتقدیم به دوری و دوستی ولی اصرار به ازدواج داریم. بله فرار از تنهایی نیاز به حس امنیت و یک رابطه جنسی مستمر و سالم و در نهایت فرزند آوری هست ولی باید به این جنبه هم فکر کرد که چقدر دوست داشتن واقعی را با عادت کردن به ف*اک دادیم؟ حسابش را کردیم که چقدر استعداد خصوصا زنان به تبع ازدواج از بین رفته؟ حسابش رو کردیم که چقدر آدم مهاجرت تحصیل تو بهترین دانشگاه ها شغل در یک شرکت بین المللی و یا دنبال کردن هنر و کار مورد علاقه رو گذاشتن پای این حضور همیشگی کنار هم ؟ پس اگه زندگی شما از عشق ناب به عادت رسیده اگه ازدواج شما چیزی شبیه به توقف پروژه توسعه فردی بوده اگر برای رشد یک نفر باید جای پایش روی شانهء له شده دیگری باشد اگر فارغ از فشار خانواده و دید جامعه و قانون آدم ثروتمند و قدرتمندی بودید انتخاب شما در این لحظه دیگه همسر شما نیست باید بگم چیزی شبیه به مرگ تدریجی رو تجربه می کنید. برای دوباره عاشق شدن و عاشق موندن تلاش کنید به طول زندگی فکر نکنید مهم نیست چند روز و چند سال کنار هم هستید به عرضش فکر کنید به اینکه از لحظه لحظه ی زندگی کنار هم لذت بردید یا نه برای من خیلی عجیبه آدم ها از خیانت می ترسند اما از عادت نمی ترسند آدم مگر چند بار زندگی می کنه که بیست سی چهل سال رو با کسی بگذرونه که لاجرم باید با اون باشه دوستش نداشته باشه و مثل یک کارمند مثل یک هم‌خانه باهاش ادامه بده.
ارسال نظر شما

کاربر گرامی جهت ارسال پست شما ملزم به رعایت قوانین و مقررات نی‌نی‌سایت می‌باشید

2790
2778
2791
2779
2792
داغ ترین های تاپیک های امروز