چند روز پیش رفته بودم خونه بابامینا.بابام ظهر از بیرون اومد خونه ناهارشو خورد بعد نشست کنار.
چند دقیقه که گذشت توپ داداشم کنارش بود همونو برداشت گذاشت زیر سرش تخت خوابید.خابببب خابببب.خروپفشم رفت رو هوا
حالا ما باشیم ساعت 2 شب باید جون بدیم تا خوابمون بره اونم رو تخت گرم و نرم