بدیه عمربدبختی یه عمر خفت وخواری از کوچیکی فلاکت شوهرکردم یه مرد بدبخت بی پول بد دهن مجبوربه رحم اجاره ای کرد .منم ازبسکه خسته بودم ونیازبه یه همدم داشتم باکسی فقط درحد تلفنی تماس داشتم والان مرتیکه فهمید ومیخواد پرینت تماس بگیره الان من باید چیکارکنم خدا راه بدبختی وازمن کج نمیکنه
اگر خسته بودی..زندگیت رو ازش جدا میکردی..عزیزم خیانت هیچ تو جیهی نداره
من مادرم و هر دم دردی ز من زاده می شود.....و این کودک که در جای جای من جان گرفته....و با بطن سرد من خو گرفته...هردم خون مرا می مکد...و استخوان بودن مرا می جود...ودر من زاده می شود....من مادرم و می دانم شکست ضمیر نور چه دردی دارد...و چکیدن میل غزل ار سرانگشتانم چه وزنی دارد...ولی حیف که افتاب مرده است...و اینه چه پوج ز انعکاسی دگر بارور است.....من در عمق پوچ لحظه ها مادرم...زمانی که سکوت از صدای اشک هایم می چکید...و بوسه های پوسیده از لبانم می گریخت...فقط لحظه ها می دانستند که نگاهم ویران خواهد شد...من مادرم و لالایی هایم رفته است...تو بگو چند وقت است مرده ام؟ چند وقت است کودکم در گور خفته است؟
[QUOTE=79613342]میتونستی بامشاوره صبحت کنی کمکت میکرد نه کسی دیگه ای اشتباه کردی شوهرت ازکجافهمیده یه دستی نمیزنه؟؟؟[/QUOمشاوربرام چیکارمیکنه هم دمم میشه نه شمارش وتو گوشی دید زنگ زد بهش
از پرینت می ترسی...یعنس از جدایی از همسرت ..همون ادم بداخلاق بددهن...چرا دوسش نداری از از دست دادنش می ترسی؟
من مادرم و هر دم دردی ز من زاده می شود.....و این کودک که در جای جای من جان گرفته....و با بطن سرد من خو گرفته...هردم خون مرا می مکد...و استخوان بودن مرا می جود...ودر من زاده می شود....من مادرم و می دانم شکست ضمیر نور چه دردی دارد...و چکیدن میل غزل ار سرانگشتانم چه وزنی دارد...ولی حیف که افتاب مرده است...و اینه چه پوج ز انعکاسی دگر بارور است.....من در عمق پوچ لحظه ها مادرم...زمانی که سکوت از صدای اشک هایم می چکید...و بوسه های پوسیده از لبانم می گریخت...فقط لحظه ها می دانستند که نگاهم ویران خواهد شد...من مادرم و لالایی هایم رفته است...تو بگو چند وقت است مرده ام؟ چند وقت است کودکم در گور خفته است؟