2777
2789
عنوان

سوتی ابروریزی دوران کودکی😄😂

2396 بازدید | 31 پست

یه خاطره براتون بگم از دوران طفولیتم

شما هم تعریف کنید

کوچیک بودم شاید ۸_۹سالم بود بعد من عادت داشتم نصب شبا بیدار میشدم تو خونه راه میرفتم

کلا عادت داشتم میرفتم یه دور میزدم اب میخوردم دستشویی میرفتم برمیگشتم میخوابیدم

بعد من یه شب رفتم که برم دستشویی،واسه اینکه برم دستشویی باید از پیش اتاق مامانم و بابام رد میشدم. چون یه اتاق داشتیم ته حیاط بود که چون حیاطمون دار و درخت زیاد داشت جرئت نداشتم برم یه دستشویی هم دوم بود ته راهرویی که اتاق پدر و مادرم بودن.

من رفتم که برم دستشویی شنیدم ین صداهایی از اتاق پدر مادرم میاد، من بچه بودم نمیفهمیدم جریان چیه رفتم از جای یزره درو باز کردم ببینم چه خبذه نگو که پدز و مادر من اونشب برنامه داشتن.

من فک کردم بابام داره مامانمو میزنه مامانم داره گریه میکنه ولی اگه چیزی میگفتم بابام دعوام میکرد چون نباید اون موقع شب بیدار میموندیم

واسه همین من دویدم رفتم تو اتاق خواهرم بیدارش کردم و واسش تعریف کردم،وای خدا اینقد گریه کردم خواهرمم چیزی نمیفهمید جوری حرف میزد انگار یه اتفاق وحشناک افتاده و ما باید دنیارو نجات بدیم 😂

خلاصه که ما اونجذ هیچکسو نداشتیم که بریم بهش بگیم مادرمونو نجات بده خواهرم گفت بریم به همسایمون که باهامون رفت و امد داشت بگیم.

ما هم فردا اول صبهش پاشدیم همه چیزو به خانومه گفتیم ابروی خانوادمونو بردیم

زنه هم رفت صاف گذاشت کف دست مادرم

خدا میدونه چقد مادرم کتکمون زد وایه اینکه میخواستیم نجاتش بدیم

😄😄😂


بچه ها باورتون نمیشه!  برای بچم از «داستان من» با اسم و عکس خودش کتاب سفارش دادم، امروز رسید خیلی جذذذابه، شما هم برید ببینید، خوندن همه کتابها با اسم بچه خودتون مجانیه، کودکتون قهرمان داستان میشه، اینجا میتونید مجانی بخونید و سفارش بدید.

عالی بود😂😂😂فقط کتک زدن خوب گناه داشتین.اونا باید حواسشون رو جمع میکردن و بعدش راست و ریست میکردن

کلا خانواده من دست به کتکشون خوبه

در اصل عمل خیر بود اونا درک نکردن

کرکام پرپر شد از ایده تو و خواهرت😝


ولی فانوسا چرا کتک😶

درحادثه کربلا با سه نمونه شخصیت روبه رو می شویم!      "اول حسین (ع)حاضر نیست تسلیمِ حرفِ زور شودتا آخر می‌‌ایستدخودش و فرزندانش شهید می‌شوندهزینه انتخابش را می‌‌دهدو به چیزی که نمی‌خواهد تن‌ نمی‌‌دهداز آب می‌گذرد، از آبرو نه‌"            دوم : یزیدهمه را تسلیم می‌خواهد مخالف را تحمل نمی‌‌کندسرِ حرفش می‌‌ایستد نوه‌ پیغمبر را سر میبرد بی‌آبرویی را به جان میخرد تا به چیزی که می‌‌خواهد برسد"                    سوم: عمرسعد به روایتِ تاریخ تا روز ٨ محرّم در تردید است هم خدا را می‌خواهد هم خرماهم دنیا را می‌خواهد هم آخرت هم می‌خواهد حسین (ع)را راضی‌ کند هم یزید راهم اماراتِ ری را می‌خواهد، هم احترامِ مردم رانه‌ حاضر است از قدرت بگذرد، نه‌ از خوشنامیهم آب می‌خواهد هم آبرودستِ آخر اما عمرِ سعد تنها کسی‌ استکه به هیچکدام از چیزهایی که می‌خواهد نمی‌‌رسد، نه سهمی از قدرت می‌‌برد نه‌ از خوشنامی ما آدمهایِ معمولی‌ راستش نه جرات و ارادهِ حسین (ع) شدن را داریم، نه قدرت و ابزارِ یزید شدن را اما در درونِ همه ما یک عمرِ سعد هستمن بیش از همه از عمر سعد شدن میترسم

خودم یادم نیست ولی مامانم میگه دوساله بودم بعد رفتیم تو ی مهمونی ک همه ی فااامیل جمع بودن دور و نزدیک بعد من رفتم وسط جمع مردونه گفتم ی چیزییییی همه گفتن چی منم گفتم شکم عمم گنننننده شده (با رسم شکل)میخاد نی نی بیاره

من خود به چشم خویشتن دیدم که جانم میرود...

حالا من توی یک مهمونیه خانوادگی بلند بلند از بابام پرسیدم که چرا بعضی شبها در اتاق خوابتون رو قفل میکنید؟!؟

وقتی برگشتیم خونه بابام جوری جوابم رو داد که تا دو سه روز بدنم درد میکرد 

هم پدر شدم و هم مجرد............................جدا شدم و با دخترم زندگی میکنم
کرکام پرپر شد از ایده تو و خواهرت😝 ولی فانوسا چرا کتک😶

بدبختا بی حیثت شده بودن

هرچی دیده بودم رو خیلی قشنگ توصیف کرده بودم

کلا منو خواهر خیلی اندیشمندانه فکر میکردیم

ارسال نظر شما

کاربر گرامی جهت ارسال پست شما ملزم به رعایت قوانین و مقررات نی‌نی‌سایت می‌باشید

2790
2778
2791
2779
2792