تصادف‌های خیلی بدی چند بار کردم
تو ماشین الان میشنم خیلی خس بدی دارم و سعی میکنم رفلکس ندم
یبارم جلوی یه رستوران وایستاده بودم منتظر داداشم بودم بیاد بیرون یه پسره اومد یه حرف خیلی بدی زد و همینجور ادامه میداد ک داداشم اومد بیرون شنید دعوا کرد هی اون یارو رو زد یارو خون بالا اورذ این ولش نمیکرد
پلیس اومد جالبیش‌این بود ک مزاحمت یه پرونده ساختن دعوا یه پرونده دیگه گفتن نمیشه معلوم کرد سر حرف یارو دعوا بوده داداشم با سند اومد بیرون تا دادگاه
خیلی ترسیدم یارو وسط دعوا بمیره
یبار هم بچه خواهرم از پله
ها پرت شد پایین فک کنم ۱ سالش بود
سرش خون میومد بیهوش شد من از ترس غش کردم
ترسناکترین صحنه ی زندگیم دیدن برادرم بعد از مرگ بچه اش بود.
هنوزم یادم میفته چشام پر اشک میشه
هفت هشت سالم بود سگ دنبالم کرد یه مسیر طولانی بدون نفس گرفتن جیغ میزدم و میدوییدم😞
آخرینش دیروز بود از در (در ضد سرقت)هال اومدم بیرون چیزی بردارم برای ناهار
اصلا حواسم پرت شد و در و زدم بهم .دختر یک سالمم تو بووود.هر چی سعی کردم با کاردی که دستمه تو شیار در کشیدم درو باز کنم نشد.فقط دخترمو صدا میکردم و اشک میریختم میگفتم نترس مامان جون.
با تاپ شلوارکم بود نمیشد برم تو کوچه .هرچی منتظر شدم خانومی رد بشه.پشه پر نمیزد .ی خانووم رد شد.از لای در حیاط هر چی صداش کردم نشنید.اومدم بیام بیرون بهش بگم که یه مرد اومد مجبور شدم بپرم تو.فقط خدا رو صدا کردم .که یهو همسایمونم اومد بیرون.از پشت در بهش گفتم به همسرم زنگ بزنه .و بعد همسر اومد و درو باز کرد.مردم و زنده شدم .
