خا😁
از اتاق که اومدم بیرون دیدم مهندسِ ایستاده جلو در،گفتم آقای فلانی چرا اینجایید؟من میخوام برم شما تا نیم ساعت دیگه سر ساختمان بمونید،بعد کار رو تعطیل کنید...گفت چشم بانووو،به روی خودم نیاوردم که چرا لحنش انقدر صمیمانه اس،خواستم رد بشم برم که یهو گفت خانم مهندس،برگشتم نگاش کردم...گفت از اول صبح که دیدمتون محو چشماتون شدم و دلم میخواد اگه شما مایلید ارتباط صمیمی تری باهم برقرار کنید...من هم عصبانی شده و بودم و هم از تعجب شااخ دراورده بودم😳😠با صدای بلند و عصبانی گفتم مهندس...نذاشت حرفم رو کامل کنم همینطور داشت چرت و پرت میگفت که اگه با من باشی پشیمون نمیشی و این حرفا....
چه شغل خوبی ، دوس دارم
همیشه دوست دارم اخرای تاپیک برسم تا سریع بخونم
بچه ها تایپ کردن با گوشی طول میکشه
حوصله داشته باشید
تازه اگ دلت میخاد خاب خوب نکنیم یه راه حل به همه یاد میدم
در پست اول تایپ کنید
مگه مهندسای ساختمون با این همه کار م میان نی نی سایت
احساس میکنم دارم رمان میخونم🙄🙄
خب😯😫بقیش
شاید نمیدونست متاهلی
حالا که خبای همه تموم شد نوبت منه
خب!
نمیدونم چرا باور نمیکنم
