کافی یه حرفی بزنم عصبانی میشه...من حق ندارم دلخور بشم ولی اگه شدم هر چی از دهنش در بیاد بهم میگه همیشه هم من مقصرم....تا حالا چند بار گفته میخاد خودکشی کنه....دیشبم من ناراحت شدم بهش گفتم میخام تنها باشم یه قشرقی به پا کرد هر چی تو این دو سال زندگیمون گذشته بود رو به زبون آورد هر چی دلش خواست گفت همش توهمات خودش بود....دیشبم رفته بود تو انباری در رو قفل کرد بعد فهمیدم قصدش خودکشی بوده.....دیگ تحملم تموم شده چیکار کنم