سلام دوستان لطفا کمکم کنید. من قبل ازدواجم با کسی علاقه مند بودم و سه سال باهاش بودم البته در حد عرف ولی نشد ازدواج کنیم بعد ازدواج بعد چند سال شوهرم فهمیده که قبلا عاشق کس دیگه آی بودم و بهش دروغ گفتم که کسی تو زندگیم نبوده الان داره دیونه میشه و همش ریخته به هم اخه عاشق منه و خودش با هیچکس تا حالا نبوده منم عاشقشم و بعد ازدواج باهاش تازه فهمیدم عشق چیه ولی شوهرم داره نابود میشه منم همینطور اون به پاکی من ایمان داشت و حالا به قول خودش اعتقادش نابود شد. خیلی سعی کردم فراموشش کنه ولی نتونستم
بچه ها باورتون نمیشه! برای بچم از «داستان من» با اسم و عکس خودش کتاب سفارش دادم، امروز رسید خیلی جذذذابه، شما هم برید ببینید، خوندن همه کتابها با اسم بچه خودتون مجانیه، کودکتون قهرمان داستان میشه، اینجا میتونید مجانی بخونید و سفارش بدید.
گاهی آدم تو جنگ با خودش باید اونقدر پیش بره که یه ویرونه بسازه از وجودش...اونوقت از دل اون ویرونه یه نوری، یه امیدی، یه جراتی جرقه میزنه... بس نیست این همه ناکامی؟این همه بدبختی...توی دنیایی که دو روز بیشتر نیست،منتظر چی هستیم؟کدوم معجزه؟کدوم خوشبحتی باد آورده؟🍀
ای بابا آخه گذشته شما چه ربطی به اون داره . اون موقع که نبوده. امان ازین مردا . فکر میکنن از روز تولد هر کاری کردیم باید بدونن و بهشون مربوطه. شما بعد ازدواجتون بهش مربوط میشه نه قبلش. اینو درک کنه حالش خوب مبشه
بهش بگو گذشته مربوط به خودته. بعدشم اگر قانونی برو گواهی بگیر اگر عروسی کردی که میدونه رابطه ای نبوده بعدشم بهش بگو اگر بخواییم زندگی کنیم باید گذشت داشته باشیم والا بهانه ایی برای جدایی زیاده