ازشون ناراحت بودم و نمیرفتم خونشون شب یلدایی همه مهربون شدن زنگ زدن یلدا رو تبریک گفتن و تولدمو تبریک گفتن پیش خودم گفتم شاید ب اشتباهاتشون پی بردن و خواستن باهام خوب بشن و فهمیدم ک احترامم گذاشتن ولی نمیدونم چرا باز ته دلم باهاشون صاف نشد بدتر دودل شدم ک باهاشون باز خوب باشم یا ب قطع رابطه ادامه بدم ونرم خونشون
بنده پیر خراباتم که لطفش دایم است؛ورنه لطف شیخ و زاهد گاه هست و گاه نیست
اوکی میدونی حال کردم ک جلو جاریا زنگ زدن و حسابی تحویلم گرفتن تبریک گفتن وحتی مامانش ب شوهرش گفته بود شب یلدا بیارش خونه ما ولی شوهرم میدونست قهرم گفته بود نه میخوایم با فامیل اون باشیم خیلی خوشحال شدم ولی بدیاشون هنوز تو ذهنمه
بنده پیر خراباتم که لطفش دایم است؛ورنه لطف شیخ و زاهد گاه هست و گاه نیست
دیدین یه چیزی اولش ک میخواید گیرتون نیاد بعدش اگر گیرتون بیاد دیگه حسی بهش ندارید من همیشه ازشون احترام و توجه میخواستم ولی اونا بد بودن بیخیال بودن الان ک خوب شدن حسی ندارم انکار نوش دارو پس از مرگ سهراب
بنده پیر خراباتم که لطفش دایم است؛ورنه لطف شیخ و زاهد گاه هست و گاه نیست