یکی از آشناهامون رو مدتی توی اینستاگرام فالو میکردم و هیچ حس خاصی بهش نداشتم
چهارسالی میشه ازدواج کرده اونم ازدواجی که داستانش مفصله و به خواست مادرش بوده
چندبار استوریهامو ریپلای کرد و تعریف کردنمون توی دایرکت شکل گرفت اوایل همه چی عادی بود
بعد از اون حس کردم بهش وابسته شدم😑اگه بهم پیام نمیداد عصبی میشدم و بهم میریختم؛کم کم صحبتامون کشید به همه جا و یه شب بهم پیشنهاد دوستی داد،گفت اگه باهام باشی قول میدم همه چیز رو ردیف کنم
بااینکه عاشقانه میخواستمش ولی قبول نکردم و کلی سرزنشش کردم وحتی تهدیدش کردم که به زنش میگم ولی عین خیالش نبود و گفت بگو من خودم فقط منتظرم یکی خلاصم کنه از این زندگی بعدش بلاکش کردم 😑ولی نمیتونم از فکرش بیرون بیام؛
چندین بار تحریک شدم که ازبلاکی درارمش😞چیکارکنمممم؟؟؟؟