سلام، دو هفته پیش خواهر شوهرم تمام خانواده اش رو دعوت کرد شام خونشون من و جاریم هر دو خونه ی مامان هامون دعوت بودیم از قبل و عذر خواهی کردیم که نمیتونیم بریم خونه ی خواهر شوهر ولی تا چند روز خواهرشوهرم برخوردش باهامون سرد بود و گذشت امروز بعد از ظهر خونه ی مادرشوهرم بودم گفت با سارا (جاریم) برین خونه ی طناز (خواهرشوهرم) شام بمونین اون موقع که دعوتتون کرد نرفتین ناراحت شد امروز برین تا از دلش در بیاد گفتم والا روم نمیشه برم بگم شام درست کنه اونجوری به زحمت میفته بعد از شام میریم مهمانی مادرشوهرم برگشت گفت وااای شما چرا اینجوری هستین دختر بدبخت من جونش برای شما در میاد (اره جون عمش)😏ولی شما دوست ندارین برین خونش خلاصه انقد اصرار کرد که با جاریم هماهنگ کردم بریم اونجا بعد رفتیم دم در خونش آیفونشون خراب بود انقد در زدیم که دیدیم دیگه در رو باز نمیکنه میخواستیم برگردیم که اومد باز کرد در رو گفت خواب بوده